اصول سیاست داخلی در اسلام 8

  7. تساهل و عدم سخت‌گیری بر مردم

 یکی از اصول مهم اندیشه سیاسی اسلام، اصل تساهل و عدم سخت‌گیری بر مردم، یعنی عشق ورزیدن به مردم است که اصلی بسیار مهم و پیچیده است و برای تبیین کامل، باید آن ‌را در مجالی دیگر موشکافی کرد.

معمولاً «تساهل» با «تسامح» مترادف دانسته شده و به معنای برخورد نرم با کسی است؛ ولی بین این دو تفاوت ظریفی وجود دارد و آن این که تسامح از ماده «سَمُحَ» به معنای گذشت و بخشش است؛ بنابر این تسامح به معنای نوعی کنار آمدن همراه با جود و بزرگواری است.

در فرهنگ اسلامی تساهل و تسامح ، با مفهوم «مدارا» و یا «حلم و بردباری» قابل شناخت و تبیین است.

  

   7. تساهل و عدم سخت‌گیری بر مردم

 از دیگر اصول مهم اندیشه سیاسی اسلام، اصل تساهل و عدم سخت‌گیری بر مردم، یعنی عشق ورزیدن به مردم است که اصلی بسیار مهم و پیچیده است و برای تبیین کامل، باید آن‌را در مجالی دیگر موشکافی کرد.

معمولاً «تساهل» با «تسامح» مترادف دانسته شده و به معنای برخورد نرم با کسی است؛ ولی بین این دو تفاوت ظریفی وجود دارد و آن این که تسامح از ماده «سَمُحَ» به معنای گذشت و بخشش است؛ بنابر این تسامح به معنای نوعی کنار آمدن همراه با جود و بزرگواری است. 1

در فرهنگ اسلامی تساهل و تسامح ، با مفهوم «مدارا» و یا «حلم و بردباری» قابل شناخت و تبیین است.

در اسلام، دیگرپذیری، «مدارا با افکار غیر»، «احترام به حقوق هم‌نوع»، «آسان گیری در احکام دینی»، «جدل و گفت‌گو به بهترین شیوه» و «خیرخواهی برای دیگران» آموزه‌هایی هستند که مفهوم تساهل و تسامح را یادآور می شوند، البته باید دانست که تساهل و تسامح راه نیست، شیوه است.

در اسلام، آیه و روایتی نداریم که در آن مسلمانان مأمور به تساهل و تسامح باشند لیکن بر اساس آن چه از مفهوم رایج آن به دست می‌آید می‌توان آن را به معنای حلم و بردباری و مدارا شناخت.

 

چرا اسلام دین «سهله و سمحه» نامیده شده است؟

منشاء این صفت، روایت نبوی است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند: «من شریعتی آورده‌ام که در عین این که مستقیم است و باطلی در آن راه ندارد راحت و آسان نیز هست».2

در این روایت کلمه‌ی «الحنیفة» از ریشه حَنَف، به معنای استقامت و راستی است و حنیف به مسلمانی می‌گویند که به دین مستقیم تمایل داشته باشد و شریعت حنیفه، شریعتی است که مستقیم بوده و از باطل به سمت حق میل می‌کند.3

ممکن است برخی با استفاده از این روایت، اسلام را دین تساهل و تسامح معرفی نمایند؛ اما باید توجه داشت که تساهل در فرهنگ غرب به معنای عدم مداخله در عقاید و رفتار دیگران است و تنها حد مجاز آن این است که این عقاید یا رفتار، آسیب یا زیانی برای جامعه داشته باشد.

حال آنکه در منطق اسلام که ملاک درستی کارها، موافقت و مطابقت آن با حق است و هر فرد به منزله همه انسانهاست، هیچ کس نباید نسبت به عقاید و رفتار دیگران بی‌تفاوت باشد و فقط زیان وضرر خود را ملاک بداند. معنای حدیث این است که اسلام دینی است که انجام دستورات و احکام آن آسان است و خداوند در مرحله تشریع احکام و قانون­گذاری به مردم آسان گرفته و احکام اسلامی را به گونه‌ای وضع کرده است که بندگان دچار مشکلات غیر قابل تحمل نشوند.. خدای سبحان می‌فرماید:

«و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد».4

بنابر آن‌چه گفته شد در اندیشه اسلامی تساهل و تسامح در حوزه احکام و فرمان‌های الهی بیش از آن‌چه که خود خدا و مفسرین دین یعنی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمة طاهرین(علیهم‌السلام) گفته‌اند راه ندارد. زیرا تسامح و تساهل در این حوزه تنها از وظایف شارع مقدس است. اما تساهل و تسامح در حوزه قوانین و دستوراتی که در حوزه اجتماع و سیاست توسط قانون­گذار غیر الهی وضع می‌شود تساهل و تسامح راه دارد و می‌توان در این حوزه که حوزه فردی و اجتماعی هر فردی است این اصل را پیاده کرد.

در حوزه فردی مثل برخورد با افراد دیگر، که باید نرم‌خو و خوش‌اخلاق بود و در مقابل برخورد نابجای دیگران برخورد تند نشان نداد و کظم غیظ کرد. در حوزه احکام نیز خدای متعال متناسب با وضعیت زمان و مکان هر فرد تکالیف را شدت و ضعف بخشیده است. مثل نماز، روزه، جهاد، خمس، امر به ‌معروف و نهی ‌از ‌منکر و ....؛ اما در ضروریات اسلام مثل اجرای حدود الهی، مبارزه با منکرات، جلوگیری از گسترش فساد و بی‌بند و باری در جامعه، معنا و مفهومی ندارد، و هیچ کس حق چنین مدارایی را ندارد بجز کسانی که از سوی شارع مقدس بنابر مصالحی اجازه این کار را دارند.

ما معتقدیم دولت و حکومت اسلامی بر طبق تعریفی که از تساهل و تسامح ارائه شد باید با مردم بر اساس رأفت و مهربانی رفتار کند و بر آنها سخت‌ نگیرد. دولت چون مورد مقبولیت مردم است باید به آنها عشق بورزد و در رسیدن ایشان به زندگی آرامی که زمینه پرستش و بندگی نسبت به خدا را فراهم کند به سادگی انجام داد. و آن‌ها را قابل مهرورزی بدانند.

در فرهنگ سیاسی شیعه، رابطه رهبری با جامعه دقیقتر و عاطفیتر از رابطه برادری است. او چون پدر، نسبت به جامعه خویش عطوفت و مهرورزی می­کند. مردمش را دوست داشته و به آنها عشق می‌ورزد و لغزش­ها و خطاهای مردم هرگز وی را از مهر پدری باز نمی‌دارد.5

زیرا محبت عامل پرقدرتی در هدایت جامعه است. با محبت و عشق ورزیدن می‌شود بر مشکلات جامعه فائق آمد و در نتیجه مخالفت‌های اجتماعی را کاهش داد و حکومت را ثبات و استحکام بخشید.

خدای سبحان به پیامبرش می‌فرماید:

«ای پیامبر تو به رحمت خدا با مردم نرمی ‌کردی و اگر بدخوی سخت‌دل بودی به یقین از پیرامون تو پراکنده می‌شدند.»6

و خداوند در آیه دیگری به پیامبرش دستور می‌دهد که پر و بال محبت خود را برای مردم بگستران:

«بال (عطوفت) خود را بر مؤمنین فرود آر».7

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روایتی در این زمینه می‌فرماید:

«همان‌ گونه که به ابلاغ رسالت مامور بودم، مامور بودم تا با مردم مدارا کنم».8

«ژرفای دل و عمق جانت را جای رحمت و لطف به رعیت قرار بده و لطف و محبت تو نسبت به رعیت ظاهری نباشد بلکه از ته قلب به مردم علاقمند باش و نسبت به آن‌ها محبت داشته باش زیرا مردم از دو دسته خارج نیستند یا با تو هم‌کیش‌اند و یا هم‌نوع، پس همانند گرگ درنده حمله‌ور نباش.9

بر اساس این شیوه و منشی که پیامبر و ائمه اطهار(علیهم‌السلام) مأمور به آن بوده‌اند، مدیران جامعه اسلامی باید پست و مقام را جایگاه خدمت به خلق و فرصتی برای عشق ورزی و محبت به‌ آنها بدانند.

 

  رو نوشت:

1.      فیروز‌ آبادی، القاموس المحیط، ج3، ص583.

2.      بحارالانوار، ج72، ص234؛ فروع کافی، ج5، ص494.

3.      مجمع البحرین، ج1، ص588.

4.      حج/78.

5.      آل‌عمران/159.

6.      توبه/61 .

7.      حجر/88.

8.      بحارالانوار، ج74، ص151.

9.      نهج‌البلاغه، نامه 53.