ساده ترین رفتاری که از یک سیاست مدار سر می زند ، « داوری » است. داوری درباره دیگر«سیاستمداران» ،«مردم» ، « فردی از اشخاصی که می شناسد یا نمی شناسد» و بالاخره داوری درباره « سخن ها » و « عقاید».
او از درون آگاهی خویش بدون اینکه با دیگری رابطه داشته باشد، یا نوع رابطه اش مطرح باشد، داوری می کند. این تصویری است که از « داوری یک سیاستمدار » وجود دارد و البته بهترین نوع بیان آن یعنی داوری متکی بر « آگاهی ». چرا که داوری متکی بر « منافع » در اصول سیاست پیشگی مطرح می شود، حال این منافع فردی یا گروهی باشد. در نتیجه داوری متکی بر آگاهی، بیان و فلسفه قابل قبول تری دارد .
اما در « گستره اخلاق » ، داوری سیاستمدار دستخوش تغییر فلسفی ، کنشی و واکنشی می شود. در این حالت واژه اخلاق سیاسی معنا پیدا می کند. در عمق این فلسفه، « آدمیت یا دیگریت » فی نفسه فراتر از مناسبات سیاسی صاحب ارزش می شود و در آن دیگری یا دیگران یک حق اصیل دارند و آن این است که انسان نامیده می شوند. سیاستمدار اخلاقی ، انسان را محافظت می کند ، پس داوری، مواضع، تحلیل و رفتار وی تحت تاثیر این وضع قرار می گیرد که با یک انسان مواجه است. آنگاه ادب شایسته رفتار با انسان را پیدا می کند. نتیجه آنکه دروغ نمی پروراند، اتهام نمی بندد و لگدمال نمی کند، بلکه حتی به آگاهی های خود نیز تکیه نمی کند.
سیاست در گستره اخلاق ، یعنی برپا نگه داشتن حکومت، آنگونه که در آن « اکثریت »، « ابزار » « اقلیت » نباشد. در اخلاق گرایی سیاسی، اکثریت، خود، اصل است تا آنجا که باز هم آدمیت به قربانگاه نرود . امروزه به نظر می رسد مفهوم « من می خواهم » دربرابر « ما میخواهیم » رنگ باخته است. تمامی مساعی و تلاش یک سیاستمدار اخلاقی این است که یک « ما » را بزرگتر سازد یعنی بر اساس آگاهی، همراهان هرچه بیشتری برای اندیشه ای که آن را آرمان خود می داند، فراهم کند و نه اینکه همراهان بیشتری را قربانی آگاهی خود کند . باید توجه داشت که اغلب سیاست پیشگان، « آگاهی خود »را برابر « آرمان مورد دفاع خود » قرار می دهند. و این همان خدعه ای است که به نام سیاست می شود، یعنی یک آرمان مشترک برای اکثریت می تواند قربانی آگاهی مشترک اقلیت شود که البته قدرت از آن حمایت می کند. پس اگر درشناخت خود بخواهیم درباره وجود و بروز اخلاق در نزد یک سیاستمدار قضاوت کنیم، می توانیم چنین چیزی را بررسی کنیم که یک سیاستمدار از آگاهی خود دفاع می کند که متعلق به اقلیت خود اوست یا در راه آرمان هایی است که اکثریت بر روی آن اتفاق نظر دارند؟ شاید مفهوم «اصولگرایی» را بتوان در لابلای این گفتار تشخیص داد . درک فاصله بین «آرمان خواهی» و «خود آگاهی شیفتگی».