از آنجا که دو واژه استقلال و آزادی هر یک در عرف اجتماعی و بینالمللی مفهوم و مصادیق خاص خود را دارد، ما نیز در اینجا هر یک را جداگانه تعریف و سپس با توجه به وجوه مشترک و جایگاه آنها در دستیابی به اهداف نظام سیاسی اسلام به آن میپردازیم.
مفهوم استقلال:
با وجود این که «استقلال» از واژههایی است که در دهههای اخیر، بسیار مورد استفاده واقع شده، ولی هیچ گاه مفهوم آن به دقت مورد تبیین واقع نشده است. در هر حال مفهوم اسلامی آن چندان متمایز از مفهوم جهانی آن نیست. قطع دخالت بیگانگان، حاکمیت ملت بر سرنوشت خود، رهایی از سلطه استعمار و بیگانگان، احیای هویت ملّی و دینی، خودکفایی اقتصادی و تأمین هم? نیازهای کشور و ..... مفاهیمی است که در ادبیات جهان دربار? استقلال به کار می رود. همان گونه که مشخص است، تعریفی از «استقلال» ارائه نشده تا شاخصهای عینی برای ارزیابی میزان استقلال کشور، تعیین شود.
نکت? دیگر این مفهوم در رابطه با نظام بینالملل معنا پیدا میکند، یعنی اگر کشوری با کشورهای دیگر هیچ رابطه و مراودهای نداشته باشد، دارای هیچ گونه وابستگی نیز نخواهد بود. بنابراین، بحث «استقلال» با «پیوستگی جهانی» پیوند جدّی دارد.
یکی از اهداف نظام سیاسی اسلام که در اندیشه بنیادین اسلامی ریشه دارد، استقلال خواهی است. چنانچه در قاعده «نفی سبیل» بدان اشاره شده است و براساس آن، در قوانین و شریعت اسلام هیچ راهی برای نفوذ و تسلط کفار بر مسلمانان وجود ندارد و کافر در هیچ شرایطی نمیتواند شرعاً بر مسلمانان مسلّط باشد.1
بنابراین، بر اساس مبانی اندیشه سیاسی اسلام، یکی از مهمترین و ضروریترین اهداف حکومت اسلامی ارتباط با سایر دولتها و حکومتها، حفظ استقلال و جلوگیری از نفوذ بیگانگان است.
استقلال خواهی براساس اندیشه سیاسی اسلام به مفهوم آن است که دولت اسلامی درتمامی زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و صنعتی به سمت وسوی خودکفایی پیش رود، این به معنای قطع تمامی روابط در این ابعاد نیست بلکه هر دولت و کشوری میتواند با دولتهای دیگر روابط متناسب بر مبنای احترام و حفظ حقوق متقابل داشته باشد.
«استقلال سیاسی»: به معنای آن است که کشور و دولتهای دیگر حق تصمیم گیری در نوع اندیش? سیاسی دولت اسلامی ندارند. و این نظریه در سایر حوزه های دیگر نیز صادق است.
به عبارت دیگر استقلال سیاسی به مفهوم آن است که یک کشور از لحاظ مدیریت سیاسی تابع یا متأثر از کشور دیگر نباشد. استقلال سیاسی مهمترین بُعد اصل استقلال طلبی در اندیش? سیاسی اسلام است.
«استقلال اقتصادی»: تعابیر گوناگونی از استقلال اقتصادی شده که دربردارند? خودکفایی اقتصادی، خود بسندگی اقتصادی و خوداتّکایی اقتصادی است. جوهر اصلی استقلال اقتصادی هم خودکفایی اقتصادی و بینیازی از ساختارهای اقتصاد بینالمللی و نظام جهانی سرمایهداری در آن مقطع است. میتوان گفت: «خودکفایی اقتصادی» اهداف و انگیزههای سیاسی را پی جویی میکند.
«استقلال فرهنگی» : با وجود این که در نظام بینالمللی، ملاک اصلی حاکمیت ملّی همان استقلال سیاسی و تصمیم گیری مستقل ملّی است، استقلال فرهنگی و حفظ هویّت ملّی و تاریخی، از اهمیّت خاصی برخوردار است. معمولاً صاحب نظران معتقدند که استقلال فرهنگی ممکن است مورد تهدید سلط? غیر مستقیم واقع شود.
هدف از «سلطه فرهنگی» جایگزین کردن ارزشها، آداب و رسوم و فرهنگ و زبان یک کشور بیگانه در کشور است که موجب خودباختگی فرهنگی آن میشود.
پی نوشت :
1. نساء/141.
2. مقصود رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ص76.
3. مقصود رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ص81.