اهداف سیاسی اسلام 5

اهداف سیاسی اسلام 5

مفهوم آزادی:

«آزادی» در مکاتب و نظام‌های فلسفی سیاسی گوناگون، معانی و مفاهیم متفاوت و گاه متضادی داشته است. بدون تردید، اسلام به منزل? مکتبی حیات بخش که ضامن سعادت دنیا و آخرت پیروان خویش است، نمی‌تواند در باب «آزادی» و حدود و ثُغور آن سخنی نگوید. در باور ما از مهمترین اهداف حکومت اسلامی آزادی است؛ آزادیی که زمینه‌های رسیدن به کمال و سعادت دنیوی و اخروی را برای انسان فراهم و او را به خالق هستی نزدیک کند.

در اندیشه بنیادین اسلامی برای انسان «آزادی از قید بندگی هرچه غیر خدا » وجود دارد. زیرا هر قیدوبندی غیر خداوند متعال مانع حرکت تکاملی انسان می‌شود. برای حرکت در هر مسیری، نیاز به آزادی است. انسان باید خود را از هم? آنچه مانع حرکت اویند آزاد کند تا بی‌هیچ مشکلی در مسیر خود پیش رود. و این یعنی، آزادی از تمام پستیها، رذالتها، جهالتها، ظلمتها، سرگردانیها و ضلالتهاست. انبیای الهی نیز برای دستیابی به چنین آزادیی به سوی بشر آمدند و تمام دستورات اخلاقی، عبادی، اجتماعی و نیز معارفی که به بشر عرضه کرده‌اند در این راستا بوده است.1

به عبارت دیگر، خداوند در برابر هدایت حکیمانه‌اش که در بعثت انبیا تجلی کرده است به انسان آزادی داده است. انسان اگر چه دربار? آینده اش مسؤول است، ولی در انتخاب آن آزاد است؛ چراکه او دارای ادراک و قدرت تشخیص است بنابراین، مسؤولیت خواهی از او باید بر اساس انتخاب خودش باشد.2

در اندیش? سیاسی اسلام، آزادی به معنای رستن از بیگانه و پیوستن به دوست است؛ یعنی تقرب به خدا. اسلام انسانی را آزاده می‌داند که سراسر اندیشه و کردارش از قید عبودیت و بندگی غیر خدا، رها شده و در بند  الهی است.

اسلام چون، استکمال معنوی انسان (تقرب به خدا) را جز از مسیر اختیار قابل وصول نمی‌داند بیش از هر مکتب حقوقی و سیاسی دیگر بر آزادی قانونی و حقوقی انسانها پای می‌فشرد، و آن را از مهمترین اهداف سیاسی اسلام می‌داند. آن‌چه این آزادی را محدود می‌کند، فقط مصالح مادی و معنوی جامعه است و این بدان معناست که هر فرد تا زمانی که به مصالح جامعه زیان نرساند، از لحاظ حقوقی و قانونی آزاد است. این اصل باید در همه شؤون جامعه رعایت شود.

برای آزادی، اشکال فراوانی بر شمرده اند:

آزادی فردی: بدون تردید هر انسانی آزاد آفریده شده و این آزادی حق طبیعی اوست. بنابراین کسی نمی‌تواند این حق را از او بگیرد و یا به او بدهد. زیرا خداوند بشر را آزاد آفرید.3

آن‌چه مهم است این که، آزادی فردی هر کس، نباید به آزادی فردی دیگر جامعه لطمه وارد کند.

آزادی اندیشه: از ساده‌ترین و نیز حساس‌ترین وجوه آزادی این است که شخص در انتخاب و پذیرش هر نوع اندیشه ای آزاد بوده و بی نگرانی و بیم و هراسی، هر آنچه از حقیقت جان و اندیشه‌اش می‌جوشد، برگزیده و بیان کند. خدای سبحان می‌فرماید: «هیچ عبادتی همسنگ اندیشیدن در صنع خدای متعال نیست».4

مقصود از آزادی اندیشه در اسلام این است که اسلام، علیه عقید? باطل به زور متوسل نمی‌شود،  مگر در صورتی که عقید? مخالف اجازه ابراز عقیده به دیگران ندهد، و مانع فهم و رشد جامعه شود.

آزادی سیاسی: خداوند انسان را مسؤول آفریده و او موظف است در سرنوشت خود دخالت کند، در نتیجه، آزادی، حق مشروع اوست. لازم? آزادی سیاسی حق انتقاد است. در منطق اسلام استبداد، جایگاهی ندارد. آزادی سیاسی یعنی سهم دادن به دیگران در حکومت و آزاد گذاشتن زبان و قلم تا زمانی که اصول اساسی نظام سیاسی اسلام را مخدوش و پایه‌های آن را سست نکند.5

آزادی مذهبی: آزادی مذهبی به معنی پذیرش داوطلبانه اطاعت و پیروی از دستورات فرستاده از سوی خدای یگانه است. به همین دلیل، روی آوردن به دین و انتخاب بین اطاعت از خدا و عدم آن از اصول اساسی دین مبین اسلام است. اساساً بنای خداوند پیروی مجبرانه انسان‌ها از خدای حکیم نبوده است، بلکه دینداری‌ ارزش‌مند آن است که از روی آگاهی و اختیاری انجام گیرد. خداوند خطاب به رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «اگر خدای تو اراده می‌کرد تمام آنانی که در زمین بودند همگی ایمان می‌آوردند، پس آیا تو به اجبار مردم را وادار می‌کنی که از مومنان باشند.»‌6

و یا در سور? دیگری می‌فرماید: «خدا و رسول را اطاعت کنید. و اگر پشت کنید تنها بر رسول ابلاغ آشکار است.»7

و آیات8 دیگری که همگی به انتخاب داوطلبان? انسان در پذیرش دین و اطاعت از خدای سبحان دلالت دارند. و منطق اسلام برای روی آوردن انسانها به پذیرش داوطلبانه دین اقناع بشر است. یعنی انسانها باید کاملاً قانع شوند، از وظایف عمد? پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز همین بوده است.

و پیامبر و امامان معصوم(علیهم‌السلام) نیز همانند دیگر انسانهایند و کار آنها هدایت انسان‌ها به سوی خداست و بس. و تقلید از آنها نیز در اصول اعتقادی اسلام ممنوع است.9

آزادی قلم و بیان: قلم این فریادگر ساکت، زبان گویای بزرگ‌مردانی است که درد حیات اجتماعی را در تار و پود وجود خود حسّ می‌کند. وقتی خداوند به قلم سوگند می‌خورد، رسالت قلم و صاحب آن مشخص می‌شود. در منطق اسلام بیان حقایق نه تنها آزاد، که تکلیف است و سکوت نیز جرم است. خدای حکیم در این زمینه می‌فرماید: «ای اهل کتاب چرا حق را لباس باطل می‌پوشانید و حق را کتمان می‌کنید در حالی که آن را می‌شناسید».10

امیرالمومنین(علیه‌السلام) می‌فرماید: «من بارها از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که فرمود:«امّتی که نتواند حق خود را بدون لکنت زبان بگیرد مقدّس نیست.»[1] در منطق سیاسی اسلام از آزادی بیانی حمایت می‌شود که به نفع جامعه باشد.

 

------------------

1. علامه طباطبایی، آزادی از دیدگاه طباطبایی، ترجمه علی‌رضا فراهانی منش، ص15-16.

2. دهر/3؛ کهف/39؛ رعد/11.

3. نهج‌البلاغه، نامه31.

4. . بحارالانوار، ج68، ص324.

5. عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص353.

6. یونس/99.

7. تغابن/12.

8. نساء/80؛ نور/54؛ انعام/107؛ یونس/108؛ هود/12؛ رعد/13.

9. عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص357.

10. آل‌عمران/71.