اندیشه سیاسی 3
اهداف سیاسی دین و رسالت انبیا در تاریخ اندیشههای سیاسی، فرازی برجسته و فصلی روشن در رابطة با اندیشة سیاسی انبیا به چشم میخورد که از عوامل مهم و سرنوشتساز تاریخ سیاسی جهان محسوب میشود. چنانکه در تاریخ نظامهای سیاسی جهان نیز فراز مربوط به نظامهای سیاسی مبتنی بر مکتب انبیا و دین، جایی برای تأمل و بررسی دارد. گرچه نویسندگان تاریخ اندیشههای سیاسی در غرب، سعی کردهاند که علم سیاست و اندیشههای سیاسی را از اندیشههای ادیان پالایش کنند و بدین لحاظ در تاریخ، دست به یک جداسازی خیانتبار زدهاند که هرگز نه به لحاظ دین و نه به لحاظ علم، قابل گذشت نیست. درتاریخ اندیشههای سیاسی، همواره از هومر، سقراط، افلاطون، ارسطو، سیسرون، تا قرن پنجم میلادی و بعد از اگوستین تا قرن بیستم سخن گفته میشود. ولی - همانگونه که پیشتر گفته شد - در هیچ کجای این تاریخ گستردة سیاسی، فصلی به عنوان اندیشههای سیاسی ادیان وانبیا دیده نمیشود و علیرغم نقش تاریخسازی که تفکر دینی انبیا داشته است، نه در تاریخ نظامهای سیاسی و نه در تاریخ اندیشههای سیاسی، نامی از آنان برده نشده است. عملکرد حضرت موسی(ع) به عنوان نجاتبخش قومی تحت شکنجه، حتی جدای از اندیشه وعملکرد یک نبی و یک پیامبر و یک فرستادة خدا، خود یک عمل سیاسی بوده است و پشتوانة آن حرکت عظیم، بیشک یک اندیشة سیاسی و یک مکتب عمیق بوده است که در تاریخ اندیشة سیاسی غرب، هرگز از آن نامی برده نشده است.
حضرت ابراهیم(ع) بنیانگذار بزرگ مکتب توحید در سیاست، بیست قرن قبل از میلاد مسیح با ایجاد بنیادی نیرومند و مکتبی بس عمیق در سیاست با جریان و قدرتِ سیاسی حاکم زمان خود درگیر شد و در تاریخ اندیشههای سیاسی جهان ورقهای نورانی و حرکتزایی را به وجود آورد او نه تنها بر اساس آن بر قدرت حاکم زمانش فایق آمد و ملتش را نجات بخشید، بلکه راه مبارزه توحیدی را به ملتها آموخت و راه نجات را فراروی آنها گشود.
حضرت موسی(ع) پیامبر مبارز و نستوه، بیش از دوازده قرن، قبل از میلاد مسیح، یک بار دیگر مبارزة با یکی از قدرتمندترین حاکمان تاریخ را آغاز نمود و جریان و اندیشة سیاسی حاکم را سرنگون کرد و ملتش را بر اساس اصول سیاسی مبتنی بر توحید رهبری کرد و به پیروزی رساند و یک بار دیگر اندیشة سیاسی توحیدی را برای تبیین پیروزیها و شکستها ترسیم کرد. پیامبران بعد از حضرت موسی(ع) تا ظهور حضرت عیسی(ع) راه او را دنبال کردند و اندیشة سیاسی مبتنی بر مکتب توحیدی، قرنها راهنمای عمل سیاسی گشت و پس از ظهور حضرت عیسی(ع) نیز این مبارزه اصولی و خستگیناپذیر تا به بالای دار رفتن این رهبر نستوه الهی ادامه یافت. این توالی تاریخی سنت الهی تا بعثت پیامبر اسلام(ص) و سپس تا به امروز در طول این تاریخ ممتد، بزرگترین حوادث سیاسی تاریخ را بوجودآورد و اندیشة سیاسی تابناکی را رقم زد. اما آن هنگام که قلم تاریخنگاری به دست غرب میافتد، تنها به آنچه که مربوط به اوست، آن هم در بُعد مادی تاریخ بسنده میکند و تاریخ سیاسی انبیا و تاریخ اندیشههای توحیدی را از صحنههای تاریخ سیاسی و تاریخ علم میزداید و تفکر سکولاریزم را که چند صباحی بیش نیست که در غرب پاگرفته است، به همة زمانها و قرنهای گذشته تسری میدهد و همة آثار باشکوه این بُعد از تاریخ انسانها و اندیشههای ناشی از آن را به فراموشی میسپارد. اهداف سیاسی انبیا، در حقیقت، مبین اندیشههای ادیان بزرگ و مطرح در تاریخ است که عامل تحولات وسیع در تاریخ بودهاند و مبانی فکری و عملکردشان در تاریخ تمدن و فرهنگ جهان، نقش مؤثری داشته و تاریخساز بوده است. بررسی اهداف سیاسی انبیا در تجزیه و تحلیل مبانی اندیشة سیاسی اسلام، میتواند از مهمترین مباحث باشد و همچنین در تبیین رابطه دین و سیاست نیز نتیجه ساز تلقی گردد. ادیان الهی عمدتاً دارای سه هدف مهم بودهاند: اول: اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشری بسمت عدالت. دوم: دعوت به سوی حق و ایجاد ارتباط سازنده بین انسان وخدا. سوم: پیشرفت در مسیر تکامل.
«لَقَد اَرسَلنَا رُسُلَنا بِالبَیٍّنَاتِ وَاَنزَلنَا مَعهُم الکِتابَ وَالمِیزانَ لِیَقُومَ الناسُ بِالقِسطِ.»(4)(هر آینه پیامبرانمان را با حجتهای روشن فرستادیم و با ایشان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند.) هر یک از این سه هدف والای دین و انبیا، ارتباط تنگاتنگ با مسائل سیاست دارد و بدون یک اندیشة سیاسی منسجم و سازمان یافته و فلسفة سیاسی روشن قابل تحقق نمیباشد. بیشک، اقامة قسط و عدل، قانون میطلبد و قانون نیز به نوبة خود، بدون نظام حقوقی روشن شکل نمیگیرد و بدون یک نظام سیاسی اجرا نمیشود؛ و نیز بدون یک اندیشة سیاسی، دولت و نظام سیاسی تحقق نمییابد و بدون این سلسلة مراتب، دستیابی به حق و قسط امکانپذیر نمیشود. بارزترین بخش تعالیم انبیا، شریعت است که مبین یک نظام حقوقی مشخص و متمایز میباشد. یک نظام حقوقی، از یک سو زمینهساز مجموعة قوانین و مقررات حاکم و از سوی دیگر خواهان یک قدرت سیاسی و حکومتی است که ضمانت اجرای آن قوانین را برعهده بگیرد. هدف دوم رسالت انبیا دعوت بشر به سوی خدا و هدایت معنوی انسانها و فراهمکردن راه و زمینة رشد و تعالی انسانهاست، که جز در چهارچوب یک عمل سیاسی و یک حکومت بشری امکان پذیر نیست. دعوت نیاز به برنامهریزی و تشکل دارد. هر نوع تشکل و شکلدادن و برنامهریزی، یک عمل سیاسی است. هدایت به معنای راهبری، به مفهوم رساندن جمعی به یک ایدئولوژی و اهداف از پیش تعیین شده است، که دقیقاً یک اصطلاح سیاسی است. بنابراین هدایت انبیا یعنی رهبری، یک عمل سیاسی است. هدف سوم ادیان؛ آزاد سازی انسان از قیودی است که او را از تکامل باز میدارد و راههای رسیدن به قرب الهی را به روی او میبندد که چنین هدفی نمیتواند مجرد از یک عمل و جریان و مبارزة ممتد سیاسی برای نیل به آزادی در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و بینالمللی باشد. آزادی در منطق دین عبودیت خدا و رستن از عبودیت غیر خدا است:
«وَلَقَد بَعَثنا فی کُلٍّ اُمةٍ رَسُولاً أنِ اعبُدُوا اللهَ وَاجتَنِبُوا الطاغُوتَ فَمِنهُم مَن هَدَی اللهُ وَمِنهم من حَقَّت عَلَیهِ الضَلالَةُ».(5)
(بتحقیق در میان هر امتی رسولی از میانشان برانگیختیم تا (مردم را بخواند به اینکه) پروردگار را بپرستند و از پرستش طاغوت بپرهیزند. از میان این مردمان کسانی هستند که ره یافتند و به هدایت رسیدند و از میان اینها بعضی هستند که به ضلالت و گمراهی کشانده شدند.) عبودیت در مفهوم دینی، چیزی نیست جز به معنای آزادی مطلق از همة عوامل غیر خدا و رهایی از همة موانع رشد و تکامل، و نیز آزادی از بند اسارت تمایلات نفسانی و غیر عقلانی. بیشک، آزادی با این مفهوم گسترده از یک بینش عمیق فلسفی و سیاسی بر خوردار است که پیوند دین و سیاست را دو چندان مینمایاند.
تعالیم دین در زمینة موضعگیری انسان در برابرخدا و شیطان، در حقیقت، ترسیمکنندة خط آزادی یا اسارت انسان است که از یکسو:
« مَن یُطِعِ الرسول فَقَد اَطاع اللهَ»(6)(کسی که اطاعت رسول را کند، بتحقیق پروردگار را اطاعت کرده است).
و از سوی دیگر هر گونه تبعیت و قبول حاکمیت غیر خدایی حرکتی است شیطانی:
«وقالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلونا السبیلا»(7)(میگویند پروردگارا بدرستی که ما از بزرگان و رهبران خود اطاعت کردیم، پس به گمراهی رسیدیم). در منطق دین وابسته بودن به دنیا و تمایلات غیرخدایی، وابستگی به پایگاه قدرت طاغوت است و فرعونها برای استیلایشان نیاز به پایگاهی در درون انسانهای دربند دارند و این پایگاه در میان همان نیازها و وابستگیهای مردم دربند و اسیر شهوات است. فرعونها خود از درون وابسته به دنیا و دربند عطش قدرتند و به همین دلیل، نابودشدنی هستند. اما از سوی دیگر متکی به پایگاهی پایدارند که جا در درون انسانهای دربند دارد، و به همین دلیل است که میمانند و بر میزان قدرت و سلطهشان نیز میافزایند. امروزه نیز مهمترین پایگاه قدرت شیطانی امریکا همان، وابستگیهای مهارنشدة ملتهای مستضعف به نیازهای مادی و تمایلات پست و زیانبار و رفاهزدگی است. و تنها راه رهایی و تخریب پایگاه استبداد داخلی و استکبار خارجی دستیابی به آزادی به مفهومی است که در هدف دین و رسالت انبیا نهفته است. بیگمان ارائة راه مبارزه با استبداد و استکبار، یک اندیشة سیاسی است، هر چند که نفی استبداد و ضدیت با استکبار، در حقیقت یک خصلت اخلاقی ناشی از خود سازی است و طبعاً میتواند یک حرکت اخلاقی تلقی شود، اما این خاصیت ذاتی دین است که مسائل زندگی را از یکدیگر جدا نمیکند و همه را به همدیگر پیوند میزند و از حاصل آن در مسیر تکامل انسان سود میبرد. ازاینرو است که بخش قابل توجهی از مسائل و اندیشههای ناب سیاسی اسلام، در لابلای مباحث اخلاقی مطرح شدهاند و بیشترین رهبران نهضتها و حرکتهای انقلابی ما در تاریخ اسلام همان عرفا بودهاند. علمای اخلاق، ایجاد رعب و ترس در دیگران را از صفات رذیله و در زمرة گناهان کبیره یاد کردهاند وبه استناد روایات گفتهاند: کسی که بیگناهی را بترساند، گناهش در حدی است که به هنگام حشر بر پیشانی وی نوشته میشود: آیس من رحمةالله؛ یعنی «مأیوس از رحمت الهی». مفاد این حدیث و این گفتار اخلاقی تنها یک مسئلة کاملاً سیاسی است که اهمیت و موقعیت امنیت را در جامعه به وضوح بیان کرده است. پیشوای آزادگان، امام حسین(ع) نیز میفرماید: «اگر معتقد به دین نیستید و براساس دین عمل نمیکنید، شیوه آزادگان را داشته باشید» یعنی اگر دین ندارید، راه آزدگان را بروید؛ یعنی عاقلانه اندیشیدن و آزادفکر کردن، یعنی براساس عقل اندیشیدن و حرکت کردن.
ادامه دارد.
اهداف سیاسی دین و رسالت انبیا:
اهداف سیاسی دین و رسالت انبیا در تاریخ اندیشههای سیاسی، فرازی برجسته و فصلی روشن در رابطة با اندیشة سیاسی انبیا به چشم میخورد که از عوامل مهم و سرنوشتساز تاریخ سیاسی جهان محسوب میشود. چنانکه در تاریخ نظامهای سیاسی جهان نیز فراز مربوط به نظامهای سیاسی مبتنی بر مکتب انبیا و دین، جایی برای تأمل و بررسی دارد. گرچه نویسندگان تاریخ اندیشههای سیاسی در غرب، سعی کردهاند که علم سیاست و اندیشههای سیاسی را از اندیشههای ادیان پالایش کنند و بدین لحاظ در تاریخ، دست به یک جداسازی خیانتبار زدهاند که هرگز نه به لحاظ دین و نه به لحاظ علم، قابل گذشت نیست. درتاریخ اندیشههای سیاسی، همواره از هومر، سقراط، افلاطون، ارسطو، سیسرون، تا قرن پنجم میلادی و بعد از اگوستین تا قرن بیستم سخن گفته میشود. ولی - همانگونه که پیشتر گفته شد - در هیچ کجای این تاریخ گستردة سیاسی، فصلی به عنوان اندیشههای سیاسی ادیان وانبیا دیده نمیشود و علیرغم نقش تاریخسازی که تفکر دینی انبیا داشته است، نه در تاریخ نظامهای سیاسی و نه در تاریخ اندیشههای سیاسی، نامی از آنان برده نشده است. عملکرد حضرت موسی(ع) به عنوان نجاتبخش قومی تحت شکنجه، حتی جدای از اندیشه وعملکرد یک نبی و یک پیامبر و یک فرستادة خدا، خود یک عمل سیاسی بوده است و پشتوانة آن حرکت عظیم، بیشک یک اندیشة سیاسی و یک مکتب عمیق بوده است که در تاریخ اندیشة سیاسی غرب، هرگز از آن نامی برده نشده است.
حضرت ابراهیم(ع) بنیانگذار بزرگ مکتب توحید در سیاست، بیست قرن قبل از میلاد مسیح با ایجاد بنیادی نیرومند و مکتبی بس عمیق در سیاست با جریان و قدرتِ سیاسی حاکم زمان خود درگیر شد و در تاریخ اندیشههای سیاسی جهان ورقهای نورانی و حرکتزایی را به وجود آورد او نه تنها بر اساس آن بر قدرت حاکم زمانش فایق آمد و ملتش را نجات بخشید، بلکه راه مبارزه توحیدی را به ملتها آموخت و راه نجات را فراروی آنها گشود.
حضرت موسی(ع) پیامبر مبارز و نستوه، بیش از دوازده قرن، قبل از میلاد مسیح، یک بار دیگر مبارزة با یکی از قدرتمندترین حاکمان تاریخ را آغاز نمود و جریان و اندیشة سیاسی حاکم را سرنگون کرد و ملتش را بر اساس اصول سیاسی مبتنی بر توحید رهبری کرد و به پیروزی رساند و یک بار دیگر اندیشة سیاسی توحیدی را برای تبیین پیروزیها و شکستها ترسیم کرد. پیامبران بعد از حضرت موسی(ع) تا ظهور حضرت عیسی(ع) راه او را دنبال کردند و اندیشة سیاسی مبتنی بر مکتب توحیدی، قرنها راهنمای عمل سیاسی گشت و پس از ظهور حضرت عیسی(ع) نیز این مبارزه اصولی و خستگیناپذیر تا به بالای دار رفتن این رهبر نستوه الهی ادامه یافت. این توالی تاریخی سنت الهی تا بعثت پیامبر اسلام(ص) و سپس تا به امروز در طول این تاریخ ممتد، بزرگترین حوادث سیاسی تاریخ را بوجودآورد و اندیشة سیاسی تابناکی را رقم زد. اما آن هنگام که قلم تاریخنگاری به دست غرب میافتد، تنها به آنچه که مربوط به اوست، آن هم در بُعد مادی تاریخ بسنده میکند و تاریخ سیاسی انبیا و تاریخ اندیشههای توحیدی را از صحنههای تاریخ سیاسی و تاریخ علم میزداید و تفکر سکولاریزم را که چند صباحی بیش نیست که در غرب پاگرفته است، به همة زمانها و قرنهای گذشته تسری میدهد و همة آثار باشکوه این بُعد از تاریخ انسانها و اندیشههای ناشی از آن را به فراموشی میسپارد. اهداف سیاسی انبیا، در حقیقت، مبین اندیشههای ادیان بزرگ و مطرح در تاریخ است که عامل تحولات وسیع در تاریخ بودهاند و مبانی فکری و عملکردشان در تاریخ تمدن و فرهنگ جهان، نقش مؤثری داشته و تاریخساز بوده است. بررسی اهداف سیاسی انبیا در تجزیه و تحلیل مبانی اندیشة سیاسی اسلام، میتواند از مهمترین مباحث باشد و همچنین در تبیین رابطه دین و سیاست نیز نتیجه ساز تلقی گردد. ادیان الهی عمدتاً دارای سه هدف مهم بودهاند: اول: اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشری بسمت عدالت. دوم: دعوت به سوی حق و ایجاد ارتباط سازنده بین انسان وخدا. سوم: پیشرفت در مسیر تکامل.
«لَقَد اَرسَلنَا رُسُلَنا بِالبَیٍّنَاتِ وَاَنزَلنَا مَعهُم الکِتابَ وَالمِیزانَ لِیَقُومَ الناسُ بِالقِسطِ.»(4)(هر آینه پیامبرانمان را با حجتهای روشن فرستادیم و با ایشان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند.) هر یک از این سه هدف والای دین و انبیا، ارتباط تنگاتنگ با مسائل سیاست دارد و بدون یک اندیشة سیاسی منسجم و سازمان یافته و فلسفة سیاسی روشن قابل تحقق نمیباشد. بیشک، اقامة قسط و عدل، قانون میطلبد و قانون نیز به نوبة خود، بدون نظام حقوقی روشن شکل نمیگیرد و بدون یک نظام سیاسی اجرا نمیشود؛ و نیز بدون یک اندیشة سیاسی، دولت و نظام سیاسی تحقق نمییابد و بدون این سلسلة مراتب، دستیابی به حق و قسط امکانپذیر نمیشود. بارزترین بخش تعالیم انبیا، شریعت است که مبین یک نظام حقوقی مشخص و متمایز میباشد. یک نظام حقوقی، از یک سو زمینهساز مجموعة قوانین و مقررات حاکم و از سوی دیگر خواهان یک قدرت سیاسی و حکومتی است که ضمانت اجرای آن قوانین را برعهده بگیرد. هدف دوم رسالت انبیا دعوت بشر به سوی خدا و هدایت معنوی انسانها و فراهمکردن راه و زمینة رشد و تعالی انسانهاست، که جز در چهارچوب یک عمل سیاسی و یک حکومت بشری امکان پذیر نیست. دعوت نیاز به برنامهریزی و تشکل دارد. هر نوع تشکل و شکلدادن و برنامهریزی، یک عمل سیاسی است. هدایت به معنای راهبری، به مفهوم رساندن جمعی به یک ایدئولوژی و اهداف از پیش تعیین شده است، که دقیقاً یک اصطلاح سیاسی است. بنابراین هدایت انبیا یعنی رهبری، یک عمل سیاسی است. هدف سوم ادیان؛ آزاد سازی انسان از قیودی است که او را از تکامل باز میدارد و راههای رسیدن به قرب الهی را به روی او میبندد که چنین هدفی نمیتواند مجرد از یک عمل و جریان و مبارزة ممتد سیاسی برای نیل به آزادی در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و بینالمللی باشد. آزادی در منطق دین عبودیت خدا و رستن از عبودیت غیر خدا است:
«وَلَقَد بَعَثنا فی کُلٍّ اُمةٍ رَسُولاً أنِ اعبُدُوا اللهَ وَاجتَنِبُوا الطاغُوتَ فَمِنهُم مَن هَدَی اللهُ وَمِنهم من حَقَّت عَلَیهِ الضَلالَةُ».(5)
(بتحقیق در میان هر امتی رسولی از میانشان برانگیختیم تا (مردم را بخواند به اینکه) پروردگار را بپرستند و از پرستش طاغوت بپرهیزند. از میان این مردمان کسانی هستند که ره یافتند و به هدایت رسیدند و از میان اینها بعضی هستند که به ضلالت و گمراهی کشانده شدند.) عبودیت در مفهوم دینی، چیزی نیست جز به معنای آزادی مطلق از همة عوامل غیر خدا و رهایی از همة موانع رشد و تکامل، و نیز آزادی از بند اسارت تمایلات نفسانی و غیر عقلانی. بیشک، آزادی با این مفهوم گسترده از یک بینش عمیق فلسفی و سیاسی بر خوردار است که پیوند دین و سیاست را دو چندان مینمایاند.
تعالیم دین در زمینة موضعگیری انسان در برابرخدا و شیطان، در حقیقت، ترسیمکنندة خط آزادی یا اسارت انسان است که از یکسو:
« مَن یُطِعِ الرسول فَقَد اَطاع اللهَ»(6)(کسی که اطاعت رسول را کند، بتحقیق پروردگار را اطاعت کرده است).
و از سوی دیگر هر گونه تبعیت و قبول حاکمیت غیر خدایی حرکتی است شیطانی:
«وقالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلونا السبیلا»(7)(میگویند پروردگارا بدرستی که ما از بزرگان و رهبران خود اطاعت کردیم، پس به گمراهی رسیدیم). در منطق دین وابسته بودن به دنیا و تمایلات غیرخدایی، وابستگی به پایگاه قدرت طاغوت است و فرعونها برای استیلایشان نیاز به پایگاهی در درون انسانهای دربند دارند و این پایگاه در میان همان نیازها و وابستگیهای مردم دربند و اسیر شهوات است. فرعونها خود از درون وابسته به دنیا و دربند عطش قدرتند و به همین دلیل، نابودشدنی هستند. اما از سوی دیگر متکی به پایگاهی پایدارند که جا در درون انسانهای دربند دارد، و به همین دلیل است که میمانند و بر میزان قدرت و سلطهشان نیز میافزایند. امروزه نیز مهمترین پایگاه قدرت شیطانی امریکا همان، وابستگیهای مهارنشدة ملتهای مستضعف به نیازهای مادی و تمایلات پست و زیانبار و رفاهزدگی است. و تنها راه رهایی و تخریب پایگاه استبداد داخلی و استکبار خارجی دستیابی به آزادی به مفهومی است که در هدف دین و رسالت انبیا نهفته است. بیگمان ارائة راه مبارزه با استبداد و استکبار، یک اندیشة سیاسی است، هر چند که نفی استبداد و ضدیت با استکبار، در حقیقت یک خصلت اخلاقی ناشی از خود سازی است و طبعاً میتواند یک حرکت اخلاقی تلقی شود، اما این خاصیت ذاتی دین است که مسائل زندگی را از یکدیگر جدا نمیکند و همه را به همدیگر پیوند میزند و از حاصل آن در مسیر تکامل انسان سود میبرد. ازاینرو است که بخش قابل توجهی از مسائل و اندیشههای ناب سیاسی اسلام، در لابلای مباحث اخلاقی مطرح شدهاند و بیشترین رهبران نهضتها و حرکتهای انقلابی ما در تاریخ اسلام همان عرفا بودهاند. علمای اخلاق، ایجاد رعب و ترس در دیگران را از صفات رذیله و در زمرة گناهان کبیره یاد کردهاند وبه استناد روایات گفتهاند: کسی که بیگناهی را بترساند، گناهش در حدی است که به هنگام حشر بر پیشانی وی نوشته میشود: آیس من رحمةالله؛ یعنی «مأیوس از رحمت الهی». مفاد این حدیث و این گفتار اخلاقی تنها یک مسئلة کاملاً سیاسی است که اهمیت و موقعیت امنیت را در جامعه به وضوح بیان کرده است. پیشوای آزادگان، امام حسین(ع) نیز میفرماید: «اگر معتقد به دین نیستید و براساس دین عمل نمیکنید، شیوه آزادگان را داشته باشید» یعنی اگر دین ندارید، راه آزدگان را بروید؛ یعنی عاقلانه اندیشیدن و آزادفکر کردن، یعنی براساس عقل اندیشیدن و حرکت کردن.
ادامه دارد.