اهداف سیاسی اسلام (3)

قسمت اول

عدالت گستری

والاترین هدف‌ها و برترین آرمان‌های دولت‌ اسلامی پی ریزی مساوات و عدالت و به عبارت دیگر، نابودی پایه‌های ظلم در تمامی ابعاد آن. و نیز برقراری عدالت در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است که در سایۀ آن مردم از فقر در عرصه های گوناگون به دور باشند، زیرا  مردم در جامعه اسلامی که حاکمیت آن‌را فردی عادل و آگاه به احکام شرع و مطلع از مسایل داخلی و بین‌المللی بر عهده دارد، باید در کمال روشن بینی سیاسی، به دور از فقر اقتصادی با بهره مندی از  فرهنگ ناب اسلامی و برخوردار از بالاترین روحیۀ اجتماعی، بر مبنای ارزش‌های دینی رشد کنند. از این رو عدالت و عدالت‌محوری و گسترش آن در تمام زوایای جامعۀ اسلامی از وظایف و اهداف دولت اسلامی است تا زمینه‌های تقرب و بندگی خدا را فراهم کند.

مفهوم عدالت:

عدالت واژه‌ای کلیدی و مقدّس است که در فرهنگ‌های گوناگون درباره آن سخن به میان آمده و مکاتب مختلف به مباحث کلّی آن پرداخته اند و در آن اختلاف نظر دارند.

حضرت علی(علیه‌السلام) درباره عدالت می‌فرماید: «عدل آن است که هر چیز درجای خویش قرار گیرد».1

این توصیف از عدالت بر پایۀ اعتقاد به «جایگاه حقیقی هر امر در نظام هستی» ارائه شده و دارای جهتگیری معرفتی و توحیدی است. در این تعریف، عدالت یعنی «هر چیز به حق خود برسد و یا حق هر کس و هر چیز به وی داده شود.»

امّا برای روشن شدن بحث عدالت در حوزه سیاست و اقتصاد، ابتدا به بررسی عدالت در حوزه اجتماع می پردازیم چرا که سیاست و اقتصاد  ابعادی از حوزه اجتماعند.

عدالت اجتماعی

«عدالت اجتماعی» از مهمترین، حساسترین و فراگیرترین جلوه‌های قانون عام اسلامی است. که معنای «اعطای حقوق و مطالبات منطقی هر شخص به تناسب صلاحیت شایستگی و نیازمندی‌های واقعی، فطری و اجتماعی او است.2

قرآن کریم نیز به دلیل اهمیت و حساسیت عدالت اجتماعی، آن را «آرمان مشترک پیامبران» می‌خواند و با ارج نهادن به مجاهدتهای پیامبران و پیروان آنان برای تحقق این آرمان، جان باختن ایشان را شهادت افتخار آمیز می‌داند.3

«عدالت اجتماعی رکن اساسی دین در محور توسعۀ جامعه است ... در نگاه دین، توسعه (سیاسی و اقتصادی) جز با رعایت قانون مساوات و مواسات سامان نمی‌یابد. همگان باید در برابر قانون شرع مساوی باشند، تکاثر ثروت و تداول قدرت در دست طبقه‌ای خاص وجود نداشته باشد و اختلاف طبقاتی حکومت نکند. حکومت اسلامی، حکومت «لیقوم الناس بالقسط»4 است و عدالت اجتماعی به عنوان یک اصل حاکم و قانون زیر بنای محور قطعی و تخلف ناپذیر برای همه احکام و قوانین است که روابط فردی و اجتماعی جامعه اسلامی را شکل می‌دهد.5

تحقق عدالت اجتماعی به دلیل شرایط متنوع و پیچیده جوامع انسانی ابعاد گوناگونی دارد. در یک نظام عادلانه اجتماعی هم مناسبات اقتصادی و شیوه‌های توزیع منابع و امکانات عمومی بر پایه عدل و داد استوار می‌شود و هم روابط سیاسی و توزیع قدرت و تعیین مناصب، عادلانه سامان می‌یابد.6

پی نوشت :

1.      نهج‌البلاغه، حکمت 437.

2.      اسماعیل پرور، گلبانگ عدالت، ص97.

3.      همان.

4.      حدید/25.

5.      حسین مظاهری، عدالت اجتماعی، روزنامه ایران، 27/5/75.

6.      اسماعیل پرور، گلبانگ عدالت، ص102.


اهداف سیاسی اسلام (2)

قسمت دوم

2- عبادت و بندگی خداوند:

ارزش هر کاری از آن‌جا مشخص می‌شود که برای چه کسی انجام می‌شود اگر برای خالق هستی بخش و جلب رضای او انجام گیرد، عمل انسان زیبا و جذّاب شده و او را به استمرار و کسب زیبایی‌های بیشتر وادار می‌کند تا به جایی که انسان در همۀ وقت ها اعمال و افکار خود را در راه تقرب به حضرت حق بکار گیرد.

بسیاری از عبادات جنبه اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی دارد که در صورتی می‌توان به واقعیت‌های آن واقف گشت که جایگاه عبادی هر یک را خوب بدانیم و هر یک را با شناخت کامل انجام دهیم.

چه چیزی انسان را به پرستش خدا وادار می‌کند؟

1) عظمت خدا

انسان در برابر عظمت و جلال خدایی ، ناخداگاه احساس خضوع و فروتنی می‌کند، آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم، انسان خودش را کوچک و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تکریم می‌کند.(5)

2) احساس فقر و بندگی

طبیعت انسان چنین است که چون خود را نیازمند و وابسته به کسی دید در برابرش خضوع می‌کند. وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز نیازمند اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرسش خدا وا می‌دارد. خدای که در نهایت کمال و بی‌نیازی است.(6)

3) توجه به نعمت‌ها

انسان همواره با برخورداری از نعمت‌ها، زبان به ستایش می گشاید. یادآوری نعمت‌های بی‌شمار خداوند، می‌تواند قویترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در بیشتر مناجات‌های امامان معصوم(علیهم‌السلام) ، ابتدا نعمت‌های خداوند حتی قبل از تولد انسان، یاد آوردی می‌شود. با این روش، محبت به خدا در دل انسان زنده می‌شود و درپی آن به درخواست نیاز از او می‌پردازد.(7)

4) فطرت

پرستش، جزیی از وجود و کشش فطری انسان است، که گاهی در مسیر درست قرار گرفته، و انسان را  به «خداپرستی» می‌رساند، گاه نیز انسان در سایۀ جهل و یا انحراف به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت‌ها کشیده می‌شود. اصل و پایه بعثت انبیا، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است. و بدون رهبری انبیا مسیر این غریزه منحرف می‌شود و به جای خدا معبودهای دروغین و پوچ را می پرستد.(8)

عبادت نقش‌های متفاوتی دارد در فضای جامعه اسلامی اگر با انگیزه و نیّت الهی همراه باشد باعث سازندگی فرد و جامعه می‌شود؛ عبادت و توجه به خدا و پرستش او، چون همراه با نادیده گرفتن هوس‌ها و تمایلات و تفاخر نداشتن نسبت به نژاد و لباس و زبان و زمین و شهر است و انس گرفتن با خدا و دل بستن به بی‌نهایت قدرت و کمال و تشکر از صاحب نعمت است، این مسائل، در ساختن فکر و زندگی فردی و اجتماعی مردم نقش دارد. عبادت حرکت در مسیر مستقیم الهی است.(9)

پیشتر یادآور شدیم که در فرهنگ اسلامی عبادت  گستره ای فراتر از نمونه‌هایی چون نماز و روزه دارد. همه کارهای شایسته‌ای که به نفع مردم نیز باشد عبادت است. مثل تفکر دربارۀ خدا (10)، تفکری که انسان را به خدا نزدیک و آشنا سازد. و یا کسب و کار(11)، آموختن دانش(12)،خدمت به مردم و حتی حضور مشارکتی در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی در نظام اسلامی.

بنابراین رویکرد به عبادت و پرستش خداوند از زمینه های دستیابی اهداف سیاسی نظام اسلامی است که در راستای تقرب الهی صورت می‌پذیرد و جایگاه ویژه‌ای در اندیشه بنیادین نظام سیاسی اسلام دارد. آنها نمی‌توانند در برنامه‌ریزی خرد و کلان کشوری از این هدف مهم و اساسی غافل باشند، زیرا نشانه‌ی حکومت صالحان بر پایی نماز، یعنی تشویق بندگان به عبادت و بندگی حضرت حق و نزدیکی به او است.

-----------------------------------

رونوشت:

1.      محسن قرائتی، پرتوی از اسرار نماز، ص16.

2.      همان، ص17.

3.      همان.

4.      همان، ص18.

5.      یس/61؛ بقره/45-153.

6.      محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج7، ص542.

7.      وسایل الشیعه، ج12، ص11.

8.      محجة البیضاء، ج1، ص19.


اهداف سیاسی اسلام (2)

قسمت اول

2- عبادت و بندگی خداوند:

عبادت خداوند یعنی سر نهادن و احساس خواری همراه با تسبیح و تنزیه ذات اقدسش در پیشگاه او.  واژۀ عبد کابردهای مختلفی داشته است،  ذلت و انقیاد (1) در مقابل مولی، مملوک و مخلوق(2) همچنین بر جمادات(3) نیز اطلاق شده است. خلقت جن و انس برای بندگی است(4) و بندگی مهمترین ابزار رسیدن به خدا است.

در جامعه اسلامی از اصلی ترین دغدغه‌های مدیران، ایجاد زمینه های عبادت و بندگی افراد جامعه است. درحکومت اسلامی باید همۀ امکانات فراهم شود تا بندگان به عبادت خداوند رهنمون شوند.

در پرتو چنین نگاهی عبادت را حقیقتی می یابیم که بن مایۀ خودسازی و زیر بنا و چارچوب زندگی مطلوب را شکل می‌دهد. بهترین راه تبیین این مسأله، استفاده از دلیلهای عقلی و وجدانی است. در اینجا اشاره به چند نکته لازم است:

1. انسان موجودی است که باید با سیر و حرکت اختیاری به کمال نهایی خود برسد و شایسته است دستیابی به هدف نهایی اش در گرو انتخاب آزادانه و آگاهانه خود او باشد.

2. نیروهای طبیعی و فطری و امکانات او ، ابزارهایی برای رسیدن به کمال نهایی است و هیچ یک لغو و بیهوده نیست.

3. با توجه به وجود گرایشها و امیال نامحدود در انسان، کمال نهایی و هدف اصلی او قرب به خداست، زیرا تنها خداوند که موجودی نامحدود و نامتناهی است می‌تواند خواسته‌های پایان ناپذیر ما را پاسخ گوید. بی‌تردید ارتباط بین انسان و خدا، ارتباط تکوینی است و بر این اساس، حقیقت قرب به خدا نیز دریافت شهودی تعلق و ارتباط وجودی او با خداست.

4. سیر و حرکتی که سمت و سویش قرب الهی است، یک سیر باطنی است که از ژرفای روح و درون انسان آغاز می‌شود و ارتباط آن با مادیات غیر مستقیم است.

در نتیجه، تکامل انسانی و رسیدن به قرب الهی، بسته به فعالیت‌های مثبت و پیشرو است و هر فعالیتی آنگاه در مسیر تکامل انسان قرار می‌گیرد، که رابطۀ مثبتی با هدف و کمال نهایی او داشته باشد. چنین رابطۀ‌ مستقیمی را تنها در توجهات قلبی و حالات روحی و معنوی می‌توان یافت. بنابراین اصیل‌ترین عبادت‌، فعالیتی است که  از درون، آزادانه و آگاهانه، برای یافتن مطلوب فطری انجام می‌شود و سایر فعالیت‌ها نیز باید به گونه ای هماهنگ با این فعالیت قلبی باشد تا در مسیر تکامل قرار گیرد.

بنابراین عبادت حقیقی، نیّت الهی است نه شکل و قالب عمل، چرا که رابطۀ حقیقی ما با خداوند و قرب ما به او، توسط قلب انجام می‌گیرد. به هر جهت راه صحیح این است که به فعالیت‌های گوناگون زندگی (اعم از فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ...) در پرتو قصد و نیّت شکلی عبادی بدهیم تا در جهت تکاملی قرار گیرند، در این صورت نه تنها چیزی از نیروهای انسان به هدر نمی رود، بلکه دایره‌ی اختیار و انتخاب تا آنجا که خدا خواسته و وسایلش را فراهم کرده گسترش می یابد.

از ثمرات دیگر این نگاه، تصور انواع مختلف عبادات است به گونه‌ای که ما در هر حالت و در هر موقعیتی می‌توانیم درحال عبادت باشیم. برخی عبادت را تنها در نماز، روزه و سایر مراسم عبادی می بینند و بنابراین در نگاه ایشان، عبادت هیچ پویایی ندارد.

با این مقدمه کوتاه لازم به نظر می‌رسد که گفته شود که عبادات به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند:

الف) عبادات فردی                               ب) عبادات جمعی

نکتۀ قابل توجه این که،همۀ عبادات یک نقطه اشتراک دارند، که صحّت و درستی عبادات به آن بستگی دارد و آن« نیّت» است، که عبادات باید تنها برای خدا انجام گیرد. چه اینکه نماز واجب باشد، چه مستحبی، کمک به مستمندان باشد یا کمک به آنان که فقر فکری دارند. در فرهنگ عبادی اسلام هر کار و عملی که در جهت رضای خدا و قرب او باشد عبادت محسوب گشته و در صورتی که این اعمال برای غیر خدا انجام گیرد ارزش معنوی نداشته ضمن این که در کوتاه مدت انسان از این عمل تکراری خسته می‌شود و رها می‌نماید.

------------------

رونوشت:

1.      اسراء/1و2- ص/41.

2.      بقره/207؛ آل عمران/30؛ مریم/93.

3.      اعراف/194.

4.      ذاریات/56.


اهداف سیاسی اسلام (1)

اهداف سیاسی اسلام (1)

 اسلام نیز مانند تمام مکاتب سیاسی جهان برای اندیشه های سیاسی خود اهداف و غایاتی در نظر گرفته است. با توجه به این که اندیشه های سیاسی اسلام برخاسته از قرآن و سنت است و خدای متعال نیز برای همۀ اجزاء هستی، از جمله انسان، اهدافی را دنبال می کند.  اهداف سیاسی اسلام را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1. قرب به خداوند متعال:

انسان هدفی برتر و فراتر از آنچه خداوند برای او در نظر گرفته است ندارد. اهدافی که سعادت دنیا و آخرت او را خواسته است. می توان گفت، والاترین و اصلی‌ترین هدف خلقت انسان قرب به خدا است. به عبارت دیگر سایر اهداف در راستای آن جایگاه دارند. بنابراین همۀ تلاش های مادی و معنوی انسان باید در جهت رسیدن به قرب الهی همسو شوند. چرا که همۀ خواسته‌های فطری بشر، راه دست‌یابی به کمال نهایی او را همواره می‌کنند و در زبان شرع «کمال نهایی انسان» با قرب به خدا یکی است.

اکنون پرسش این است که قرب به خدا چیست؟ آیا انسان می‌تواند به آن دست یابد؟ و آیا تمام فعالیت‌های بشری در زمینۀ سیاست، فرهنگ و اقتصاد می‌تواند به قرب الهی بینجامد؟

برای شناخت صحیح مفاهیم، ضرورت دارد که انسان محدوده و گستره ویژه‌گی‌ها و مرز میان مفاهیم را بشناسد تا از اختلاط و در هم آمیزی مفهومی با سایر مفاهیم پرهیز شود.

کاربرد واژه قرب در امور محسوس، در بردارندۀ دو مفهوم قرب زمانی یا مکانی است. امّا قرب الهی هیچیک از این دو را دربر نمی گیرد. زیرا پروردگار متعال با هیچ موجودی نسبت زمانی و مکانی ندارد. 1

بی تردید انسان موجودی است مختار که با تلاش، کمال جویی خود را سامان می‌دهد که پیش نیاز آن، شناخت هدف است. بنابر این سه ابزار اختیار، تلاش و شناخت، نقش اساسی در رسیدن به کمال نهایی و قرب به خدا دارند؛ قرب به خدا، مربوط به ساحت معنوی و روحانی وجود انسان، و مرتبه‌ای است از وجود که در آن، همه استعداد‌ها و قابلیت‌های ذاتی معنوی با سیر و حرکت اختیاری انسان به فعلیت کامل می‌رسد.

شکی نیست که تکامل اختیاری انسان عقلاً ثابت است اما نمی‌توان زمان مشخصی برای شروع حرکت و نیز مدت معیّنی برای سیر تکاملی تا رسیدن به کمال نهایی تعیین کرد چرا که ارتباط تنگاتنگی با قابلیتها و ظرفیتهای هر فرد دارند. 2

با چنین انگیزه‌ای همۀ فعالیتهای انسان‌ در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و عبادی به قرب الهی می انجامد. بنابراین می توان گفت هدف اصلی‌ در سیاست اسلامی نیز، رسیدن به کمال نهایی است که همان قرب خداوند است.

سایر اهداف نیز باید در راستای دستیابی به همین هدف- قرب به خدا- باشد وگرنه ارزشی نداشته و در اندیشۀ سیاسی اسلام جایگاهی ندارد.

رو نوشت:

 1- حدید آیه 3و4- بقره 155

 2- مصباح یزدی، بسوی خودسازی، ص 246و 255

 


انحطاط تمدن غرب و آینده تمدن اسلامی(2)

انحطاط تمدن غرب و آینده تمدن اسلامی(2)                                                            

دکتر یوسف القرضاوى چگونگى زندگى پیرمردان وپیر زنان غرب را به راویت از تحصیلکردگان غرب و آنهائیکه در میان مردمان غربى زندگى کردند چنین چهره نگارى کرده: زندگى غربیان زندگیی است وحشتبار و خالى از هرگونه ذوق و به دور از معنا. نیازهاى مادى زندگى مادى در غرب، تا جاى از جانب دولت و یا دارایى شخصى و یا از ناحیه مساعدت فرزندان و اولاد تأمین است ، ولى آنچه در غرب سراغى از آن نمى توان یافت معنای کرامت انسانی است. پسران و دختران از همان آغاز بلوغ، همه راه خود را گرفته و میان او و خانواده هیچ پیوندى را نمى توان لمس کرد، جوان در جستجوى آن است که براى خود رفیقه اى تدارک نماید و دوشیزه هم در تلاش آن است دوستى براى خویش پیدا نماید، این همه تلاش در جهت بدست آوردن دوستى مى باشد که لذت هاى جسمانى آن ها را تأمین نماید، نه دوستان و رفیقان معنوى و روحى، به همین دلیل است که کانون خانواده در تمدن غرب فاقد دوام واستقرار است. واقعیت آن است که این پیوندى است میان نر و ماده، نه دوستى میان دو انسان، روزها و هفته ها و ماه ها سپرى مى شود نه پدر پسرش را و نه مادر دخترش را مى بیند. به همین سبب آن ها نیازمند آنند که در هرسالى روزى براى مادر یا پدر تخصیص داده شود وآن همان روزى است که از آن بنام «جشن مادر» نام مى برند. این جشن تنها یک رابطه رسمى بوده و نهایت چیزی که در این روز انجام مى یابد دیدارى است از پدر با بردن یک تحفه مادى که بسا مى شود آن را هم از طریق پست ارسال کرد.
یکى از نوآورى هاى تمدن معاصر غربى بدعتى
است معروف به نام «مادر به اجاره گرفته شده » یقینا غربى ها با این عمل خویش، آن معناى پاک و زیباى «مادرى» را به بازى گرفته و آن را به فساد و تباهى کشانده اند. آن ها خواستند مادرى تنها در عمل تولید «تخمک» خلاصه نمایند. درحالی که نه دوره بار دارى را سپری کرده و نه هم تکلّف وضع حمل را چشیده است. همه تلاش او این بوده است که رحم زن دیگری را به اجاره گیرد، تا آن زن ، به وکالت از وى دوران حاملگى و باردارى را سپرى کرده و بدون آن که این زن اجاره گیرنده متحمل زحمت هاى باردارى و مرض هاى آن گردیده و دردهاى بچه آوردن و مشقت هاى شیردهى را بچشد، برایش فرزند بزاید. براى این گونه مادرى بجز تخمک چه چیز باقى مانده است؟ اما در تمدن اسلامی از مادر به «والده» یاد می شود و حتى پدر را هم از باب تغلیب «الوالد» می گویند، تا از این طریق به تبیین اهمیت ولادت در اثبات نسب، پرداخته باشند. در تمدن اسلامی بناء مادرى تنها در تخمک خلاصه نگردیده ، گرچه از نگاه داشتن ویژگى هاى وراثت داراى اهمیت بخصوصى مى باشد، ولى باید تذکر داد که این خصائص و ویژگى ها به تنهائى خود سازنده مادرى نیست . مادرى در فرهنگ تمدن اسلامی همانا تحمل دردهاى دوره باردارى و بچه آوردن بوده همان طورى که خداوند در تبیین مشقت این دوره فرموده است: «حملته أمه و هنا على وهن» مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى. به همین سبب قرآن تصور آن هائى را که زنان خود را با گفتن این جمله که «تو همچون مادر من هستى» مادر مى خوانند رد نموده و فرموده است :«ماهن أمهاتهم ......» یعنى: آنان مادرانشان نیستند، مادران آنها تنها کسانى اند که ایشان را زاده اند.

خداوند همان طور که در قرآن کریم فرموده است: « وخلقناکم ازواجاً» گذشته از این انسان همچون حیوانات بصورت نر و ماده آفریده شده و هر جنسى به جنس دیگر نیاز دارد که زندگى هم بدون وجود این دو جنس در جهان حیوانات و نباتات قابل دوام واستمرار نمى باشد. دراندیشه دینی زن و مرد برای رسیدن به تکامل انسانی، مکمل یکدیگر محسوب می شوند لذاست که در آموزه های دینی زن و مرد وقتی که ازدواج می نمایند نصف دین آنها کامل می گردد و برای نصف دیگر آن باید به عبادت و بندگی خالصانه با قصد تقرب به خدای سبحان بپردازند. و حتى هستى هم بر همین قاعده دو جنسى یعنى مثبت و منفى و یا الکترون و پروتون، استوار است آنجا که خداوند فرموده است : «ومن کل شىء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون».

 امروز همین تمدن غربى است که تلاش مى ورزد که همان عمل قوم لوط را در شکل قانون تنظیم نموده و آن را در سطح جهانى امرى مشروع وانمود سازد و عمل دیگرى را نیز بر آن بیافزاید که همان ازدواج زن با زن است. بدون شک مقتضى این خانواده یک جنسى این خواهد بود که از فرزند و اولاد بدور بوده و مى دانید که خانواده بدون فرزند را چگونه مى توان خانواده نامید؟ آرى! اگر پیامد چنین رویکردى با تعمیم اخلاق آن پذیرفته شود. باید فناى بشریت بعد از این نسل را پذیرفت. و از این فرایند اجتماعی جامعه غربی چیزی جز انحطاط تمدن آن حاصل نمی شود .

وقت آن رسیده است که اندیشمندان جوامع اسلامی برای احیاء تمدن اسلامی تلاش مضاعفی نمایند و جهان اسلام را دوباره با آن اندیشه های ناب تمدنی که بر گرفته از اندیشه های نبی مکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام) بوده را در کام انسان های تشنه معرفت الهی بریزند.


انحطاط تمدن غرب و آینده تمدن اسلامی(1)

تمدن اسلامى یک تمدن واقعى و با فضیلت است که ریشه در آموزه های دینی داشته که براساس کرامت ذاتی انسان به سعادت و جاودانگی حیات انسانی می اندیشد. و از سویی متوجه هستیم که تمدن غرب که خود را بهترین تمدن به حساب می آورد، موجب انحطاط اخلاق گردیده است؛ خوب میدانیم که در تمدن غرب عواملی وجود دارد که سبب سقوط اجتماعات بشری شده است. یکی از آن عوامل، که در انحطاط جامعه بشری نقش تعیین کننده ای داشته « از هم پاشیدگی خانواده» می باشد:

 تمدن معاصر موجب انحطاط اخلاق گردیده است که عواطف پاک انسانى را نیز به انحطاط کشانیده وآب هاى زلال آن را آلوده نمود است و نتیجه آن شده که خانواده از هم بپاشد وپیوندهایش از هم بگسلد، نهادى که به مثابه خشت اول و بناى آغازین جامعه بحساب مى رود. دیگر از آن عواطف مشاعر شیرین و زیبا- که قرآن از آن به آرامش ، مودت ومهربانى تعبیر نموده- میان زن ومرد، ویا ازآن عواطف شیرینى که افراد خانواده را به هم پیوند مى داد ویا پیوندهاى میان برادر با برادر ونزدیکان با نزدیکان باقى نمانده است. تبادل منافع وخوشى ها ولذت ها ، یگانه پیوند و رابطه اى است که محور اعتبار قرار گرفت که افراد انسانى را با یکدیگر پیوند مى هد. همین پیوند است، که باعث برقرارى رابطه میان خویش با خویش ودوست با دوست است، و این مطلب بصورت مشخص همان مطلبى است که در گفتار یکى از سیاست مداران غربى تمثیل گردیده آنجا که گفته است: « ما نه دوستان دائمى هستیم و نه دشمنان دائمى، آنچه نزد ما جاودانگى دارد همانا مصلحت ها ومنافع جاودانه ماست».

هر روزه از گوشه و کنار این کره خاکی گزارش های تأسف باری به گوش می رسد که حکایت از فروش انسانها و فرزندان است ،این اقدام پدران ومادران ، به فروش جگر گوشه هایشان بخاطر آن نیست که سد جوع نمایند و یا پوششی بدست آرند که بدن هاى برهنه خویش را بپوشانند و یا ضرورتى از ضرورت هاى زندگى خود را دور سازند، اقدام آن ها به این کار براى بدست آوردن کالاى تجملى صورت گرفته است که اکثر انسان ها، بدون آن هم مى توانند زندگى نمایند. چه متاع گران بهائیکه در برابر چنین ثمن بخسى به فروش مى رسد؟!! مشکل فرزندان محروم از عواطف پدر و مادر یکى از مشکلات جامعه غربى بحساب رفته که برخى از نویسندگان به آن « اطفال بدون خانواده» مى گویند. پدیده اى در جامعه غربى به ظهور پیوسته است که از آن به خانواده هاى فرو پاشیده نام برده شده و سبب آن هم آمیزش آزاد و دو جنس زن و مرد است که پیامدش هم کثرت طلاق و محرومیت فرزندان این خانواده ها از تربیت مادرى و مراقبت فطرى پدر و مادر و آسیب پذیر شدن شخصیت آن ها از همان بامدادان زندگى است که در نهایت با وصف آن که در ظاهر تندرست اند، دچار امراض روحى بوده و در اثر ملالت وخستگى به خشونت رو مى آورند و از مکتب و مدرسه گریزان مى شوند... تدابیر دانشمندان روان شناسى در علاج این پدیده رو به ناکامى بوده و دامنه این مرض روز به روز در گسترش است این فقدان عواطف تنها منحصر به سنین پایین نبوده بلکه بزرگان هم از این عواطف دوستى صادقانه و صداقت خالصانه و عطوفت بدور از تکلف بدون غرض ، در زندگى نیز محروم اند. شاید همین امر مردم را بر آن داشته باشد که سگ ها را با خود نگاه دارند تا محلى باشند براى تخلیه برخى عواطف شان از ناحیه اى و برخوردارى از صداقت و وفاى آنها از جانب دیگر ! زیرا سگان عادتاً آنها را تنها نگذاشته طورى که فرزندان و نوه هاى شان آنها را تنها مى گذارند، به همین شکل سگان نسبت به صاحبان خود خیانت نورزیده، طورى که برخى دوستان و یاران که روزى نسبت به آنها گمان شک مى کردند، خیانت مى نمایند. در یک گزارش فرانسوى یاد آور مى شود که تعداد سگان در فرانسه پنجاه ملیونى، به هفت ملیون رسیده و این سگان با صاحبان خود طورى زندگى مى کنند که گویا اقارب آنهاهستند رستوران هاى به صورت عادى مشاهد مى کنیم که سگان و صاحب خود در یک مسیر با هم نان مى خورند! از مسؤولى در نهاد سرپرستى از حیوانات در پاریس پرسیده شد که چرا فرانسویان با سگان خویش چون خود معامله مى کنند؟ او در پاسخ گفت: بخاطر آنکه آنها نیاز دارند که کسى را دوست بدارند و کسى هم آن ها را دوست بدارید، ولى در میان مردم کسى را سراغ ندارند که آن ها را دوست بدارد و نه هم کسى را او را دوست بدارند.


اخلاق درکجای سیاست قرار دارد؟(1)

ساده ترین رفتاری که از یک سیاست مدار سر می زند ، « داوری » است. داوری درباره دیگر«سیاستمداران» ،«مردم» ، « فردی از اشخاصی که می شناسد یا نمی شناسد» و بالاخره داوری درباره « سخن ها » و « عقاید».
او از
درون آگاهی خویش بدون اینکه با دیگری رابطه داشته باشد، یا نوع رابطه اش مطرح باشد، داوری می کند. این تصویری است که از « داوری یک سیاستمدار » وجود دارد و البته بهترین نوع بیان آن یعنی داوری متکی بر « آگاهی ». چرا که داوری متکی بر « منافع » در اصول سیاست پیشگی مطرح می شود، حال این منافع فردی یا گروهی باشد. در نتیجه داوری متکی بر آگاهی، بیان و فلسفه قابل قبول تری دارد .
اما
در « گستره اخلاق » ، داوری سیاستمدار دستخوش تغییر فلسفی ، کنشی و واکنشی می شود. در این حالت واژه اخلاق سیاسی معنا پیدا می کند. در عمق این فلسفه، « آدمیت یا دیگریت » فی نفسه فراتر از مناسبات سیاسی صاحب ارزش می شود و در آن دیگری یا دیگران یک حق اصیل دارند و آن این است که انسان نامیده می شوند. سیاستمدار اخلاقی ، انسان را محافظت می کند ، پس داوری، مواضع، تحلیل و رفتار وی تحت تاثیر این وضع قرار می گیرد که با یک انسان مواجه است. آنگاه ادب شایسته رفتار با انسان را پیدا می کند. نتیجه آنکه دروغ نمی پروراند، اتهام نمی بندد و لگدمال نمی کند، بلکه حتی به آگاهی های خود نیز تکیه نمی کند.
 سیاست در گستره اخلاق ، یعنی برپا نگه داشتن حکومت، آنگونه که در آن « اکثریت »، « ابزار » « اقلیت » نباشد. در اخلاق گرایی سیاسی، اکثریت، خود، اصل است تا آنجا که باز هم آدمیت به قربانگاه نرود . امروزه به نظر می رسد مفهوم « من می خواهم » دربرابر « ما میخواهیم » رنگ باخته است. تمامی مساعی و تلاش یک سیاستمدار اخلاقی این است که یک « ما » را بزرگتر سازد یعنی بر اساس آگاهی، همراهان هرچه بیشتری برای اندیشه ای که آن را آرمان خود می داند، فراهم کند و نه اینکه همراهان بیشتری را قربانی آگاهی خود کند . باید توجه داشت که اغلب سیاست پیشگان، « آگاهی خود »را برابر « آرمان مورد دفاع خود » قرار می دهند. و این همان خدعه ای است که به نام سیاست می شود، یعنی یک آرمان مشترک برای اکثریت می تواند قربانی آگاهی مشترک اقلیت شود که البته قدرت از آن حمایت می کند. پس اگر درشناخت خود بخواهیم درباره وجود و بروز اخلاق در نزد یک سیاستمدار قضاوت کنیم، می توانیم چنین چیزی را بررسی کنیم که یک سیاستمدار از آگاهی خود دفاع می کند که متعلق به اقلیت خود اوست یا در راه آرمان هایی است که اکثریت بر روی آن اتفاق نظر دارند؟ شاید مفهوم «اصولگرایی» را بتوان در لابلای این گفتار تشخیص داد . درک فاصله بین «آرمان خواهی» و «خود آگاهی شیفتگی».


تحلیلی کوتاه برآموزه های ایدئولوژیکی و مفهوم سازی صهیونیستی

امروز رژیم صهیونیستی شاهد گسترش نوعی افراطی‌گرایی عمیق در درون لایه‌های اجتماعی خود است. پس از گذشت حدود 56 سال از تصرف سرزمین‌های اشغالی، این دولت از درون، دستخوش تضادهای چندگانه‌ای گردیده و خاخامهای افراطی روز به روز از قدرت بیشتری برخوردار می‌شوند. آنها با اتخاذ یک خط‌ مشی افراط‌گرایانه و ترویج آموزه‌های بی‌اساس در میان پیروانشان، در حال نهادینه کردن مفاهیم منحط صهیونیستی مورد نظر خود در سرزمینهای اشغالی‌اند. البته این عده همواره ادعا دارند که مفاهیم ساختگی آنها از بطن متون دینی و مضامین تورات و تلمود، برگرفته شده‌اند. به هر ترتیب قدرت و نفوذ این گروهها در درون جامعه رژیم صهیونیستی در حال افزایش است و فشارهای آنها برای تحقق مبانی سست ایدئولوژیکی و تعقیب سیاستهای افراطی رژیم صهیونیستی، بیشتر می‌شود.

سابقه شکل‌گیری جریانات افراطی سازمند در درون بسترهای اجتماعی رژیم صهیونیستی، به نوعی با تاریخچه تأسیس این رژیم پیوند دارد. امروز واژه صهیونیسم به گونه‌ تفکیک‌ناپذیری با افراط‌گرایی عجین شده است و روز به روز بر تعداد افراط‌گرایان و وسعت دامنه خشونت‌گرایی در میان اقشار و گروههای تندروی صهیونیستی افزوده می‌شود.

از جمله ابزارهایی که رهبران این جنبش در پیشبرد اهدافشان به کار می‌گیرند عبارتند از: خشونت‌گرایی، شهرک‌سازی، سخنرانیهای پر التهاب و تحریک‌آمیز، جعل مضامین بی‌اساس و انتساب آنها به مضامین دینی، راهپیماییهای توده‌ای و مانورهای پارلمانی. خاخامهای صهیونیست همچنین تلاش کرده‌اند تا در میان طرفداران خود شعار همه سرزمین اسرائیل را که شامل محدوده‌ای در حد فاصل رودخانه‌های نیل تا فرات است، محور تبلیغات قرار دهند. حتی گفته می‌شود که ترور اسحاق رابین نیز توسط هواداران این تفکر به منظور تحقق چنین آرمانهایی، صورت پذیرفته است. علاوه بر این، برخی از رهبران و اعضای تندروی این گروه در اقدامات مذبوحانه‌ای تلاش کرده‌اند تا مسجدالاقصی و قبه‌الصخره را منهدم سازند. در واقع آنچه رهبران این گروه آن را اهداف بنیادین خود معرفی کرده‌اند عبارتند از:

پایان بخشیدن به چیزی که به زعم آنها آلوده‌کننده مقدس‌ترین مکان یهود خوانده می‌شود. بنیادگرایان یهودی با پشتیبانی ایدئولوژیک مورد نیاز ارتش این کشور به نوعی آن را نجات‌دهندگان نهایی اورشیلم قلمداد می‌کنند، به اعتقاد این عده، تقویت هر چه بیشتر ارتش این رژیم از لحاظ دینی و معنوی امری حیاتی محسوب می‌شود و دست‌کم مترادف با تکریم تورات به حساب می‌آید.

در حال حاضر نوع تازه‌ای از ناسیونالیسم و رویکرد تازه‌ای به مذهب در رژیم صهیونیستی ایجاد شده است و سرزمینهای اشغالی به عرصه‌ای برای افراطی‌گرایی در هر دو حوزه ناسیونالیسم و مذهب مبدل گردیده است. به واقع گوش امونیم تجسم و نمونه بارز گرایش به سمت ناسیونالیسم رو به رشد و مذهبی شدن شتابان است. این جنبش تلاش می‌کند تا تجاوزطلبیهای صهیونیستی را از طریق مفهوم‌سازیهای مذهبی بی‌اساس و جعل مضامین به اصطلاح مقدس از لابه‌لای متون دینی، در میان پیروان مذهبی خود، موجه جلوه دهد. به عبارتی دیگر می‌توان گفت که جنبشهای نژادپرستی همچون گوش امونیم، محصول احیای یهودیت به شیوه کنش‌باوری فراصهیونیستی به شمار می‌آیند. جنبشهای مذهبی که به گونه‌ای افراط‌گرایانه از سیاست ملی‌گرایی قومی حمایت می‌کنند و به نوعی خواهان شکل‌گیری یک نوزایی صهیونیستی‌اند. این جنبشها، مفاهیم بدیعی از دین را عرضه می‌کنند که از راست‌کیشی نیز فراتر می‌رود و یا حتی رویاروی آن قرار دارد. از این رو، گسترش دامنه فعالیت چنین جریاناتی در رژیم صهیونیستی، علاوه بر موجودیت فلسطینیها، تهدید‌کننده هویت خود اسرائیلیها نیز است. در واقع، در نگاهی کلی می‌توان گفت که دغدغه‌های اصلی فرقه گوش امونیم، دغدغه مرزهاست. مرزهای جغرافیایی دولت صهیونیستی و مرزهای یهودیت. از این رو رهبران نژادپرست این جنبش برای دستیابی به مفهومی تازه از یهودیت و نهادینه‌کردن آن در میان یهودیان، تلاش می‌کنند. الحاق سرزمین تنها ابزاری برای تشخیص ارزشهای دنیوی ملی و تلاش در جهت کنترل سرنوشت یهودیت و یهودیان است. از این رو رهبران تندرو صهیونیست در تلاش‌اند تا از طریق دست بردن در متون دینی و جعل مفاهیم تازه‌ای از یهودیت و تأکید بر رسالت جهانی قوم یهود برای رستگاری و تکامل بشری، روند توسعه‌طلبی و جاه‌طلبیهای دولت صهیونیستی را تشدید کنند.

افراطی‌گری در حوزه سیاست درصدد است تا پیامهای دینی خود را به گوش مردم رژیم صهیونیستی برساند و در صورت لزوم در تحمیل آنها، به زور متوسل شود. گوش امونیم آماده رستگار کردن جامعه از راه اجبار است. به واقع صهیونیستها تلاش می‌کنند تا از طریق مفهوم‌سازی دینی، افزایش سلطه‌گرایی و اجبار، جامعه را به کمال برسانند.

اگر بنا باشد آنچه را که در این نوشته در خصوص افراطی‌گرایی صهیونیستی گفته شده است جمع‌بندی کنیم، باید بگوییم که شالوده فعالیت جریانات افراط‌گرا در درون جامعه صهیونیستی بر چند اصل استوار است؛ یکی القای این مطلب که اساساً قوم یهود قومی، قدسی تلقی شده است و آرمانی جهانی، برای رستگاری نوع بشر بر عهده دارد و تحقق این امر مستلزم احراز کامل حاکمیت رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی است. آنها برای نشان‌دادن درستی این مطلب از مضامین و متون دینی بهره می‌گیرند. رهبران نژادپرست از هر ابزاری برای تحقق مالکیت انحصاری قوم یهود در سرزمینهای اشغالی استفاده می‌کنند. دیگر اینکه آنها تلاش می‌کنند تا با افزایش نفوذ و سلطه خود بر دولت و جامعه رژیم صهیونیستی، نفرت از مسلمانان و اتخاذ سیاستهای خصمانه علیه فلسطینیها را تشدید کنند. از هنگامی‌ که در سال 1990، موج گسترده‌ای از مهاجران یهودی از شوروی سابق، عازم سرزمینهای اشغالی شدند، این جنبش دریافت که اگر سرزمینهای اشغالی جنبه یهودیت پیدا کنند و بعد هم به خاک این سرزمین ملحق شوند، مهاجرت می‌تواند گره‌گشای معضلات رژیم صهیونیستی باشد، از این رو به طور روزافزونی ضمن تشویق یهودیان سراسر جهان برای مهاجرت به فلسطین، روند شهرک‌سازی غیرقانونی را نیز تسریع کرد. افزون بر این، گسترش فعالیت جریانات افراطی، مشکلات عدیده‌ای را برای دولت اسرائیل به وجود آورده است. اقدامات خودسرانه این گروهها، سیاستهای دولت را به چالش فراخوانده و جامعه رژیم صهیونیستی را دستخوش چندپارگیهای اجتماعی کرده است که البته این مسئله خود در بلند مدت می‌تواند بسترساز ایجاد تضادهایی میان جامعه و حکومت در رژیم صهیونیستی شود.

 


تحزب در جامعه اسلامی (2)

احزاب با این ویژگی‌هایی که بیان شد می‌تواند در هر جامعه‌ای مفید و موثر باشد بخصوص در جامعه اسلامی با توجه به تعالیم متعالی اسلام نسبت به حکومت و سیاست.

وجود احزاب می‌تواند به جامعه اسلامی پویایی و رشد رو به اهداف متعالیه اسلام ایجاد کند. ویژگی‌های تحزب در جهان با ویژگی‌ آن در جامعه اسلامی تفاوت‌های بسیاری دارد. در جهان غرب تحزب برای به دست آوردن قدرت و ریاست بر مردم و افزودن بر ثروت حزب و اشخاص عضو در آن صورت می‌گیرد. و برای این امر به تخدیر افکار عمومی می‌پردازد.

اما در جامعه اسلامی تحزب با ویژگی‌های اخلاقی و آموزه‌های دینی همراه است، و هدف از حزب در مجموعه فعالیت‌های سیاسی خود کسب قدرت برای خدمت بر مردم می‌باشد. یعنی حزب در خدمت مردم معنای واقعی تحزب در اندیشه سیاسی اسلام است.

زیرا تمام مجموعۀ سیاسی جامعه باید در خدمت مردم و برای رشد و تعالی دینی و معنوی و اخلاقی مردم بکوشند و الا مشروعیت دینی در جامعه اسلامی را نخواهد داشت.

احزاب را اغلب مهم‌ترین نهاد سیاسی در سیاست و حکومت نوین قلمداد کرده‌اند، آ‌ن‌ها ابزاری برای تحکیم اقتدار حکومت‌ها، کانالی برای مشارکت نیروها و گروه‌های اجتماعی در صحنه سیاست، سازو کاری برای برانگیختن هواداری توده‌ها از مقاصد سیاسی نخبگان، حلقه‌ای برای پیوند دادن گروه‌های قومی و مذهبی و وسیله‌ای برای تظاهر به مردمی بودن حکومت‌ها هستند.3

و احزاب بهترین راه ایجاد توسعه سیاسی در تمام زوایای جامعه است. یکی از مهم‌ترین راه‌های توسعه سیاسی البته سیاست با مفهوم و تعریف دینی و شیعی آن در جامعه وجود احزاب است.

زیرا توسعه سیاسی شرایط توسعه اقتصادی، صنعتی، نوسازی اداری و قانونی، مشارکت و بسیج مردم، مردم سالاری دینی، تحول اجتماعی، فرهنگ دینی مردم و ... را فراهم می‌کند.4

 و جامعه‌ای که با این گونه توسعه‌ها مواجه شود جامعه‌ای سالم و مقتدر خواهد بود که می‌تواند به سوی تمدن عظیم حرکت کند. و این مؤلفه‌ها در فضای جامعه دینی و حکومت اسلامی، تمدن بزرگ اسلامی را رقم خواهد زد. قابل توضیح است که همه این توسعه‌ها زمانی در جامعه اسلامی می‌تواند جواب مفیدی ارائه دهد که با مؤلفه‌های اخلاقی و دینی همراه باشد و الا توسعه سیاسی که کارکرد احزاب خواهد

خود آسیب‌های جدی را در فضای جامعه ایجاد خواهد کرد مانند؛ بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران نفوذ، بحران مشارکت، بحران یکپارچگی و بحران توزیع5 که عدم توجه به هر یک از این آسیب‌ها، دولت و حکومت را با مشکل مواجه خواهد کرد.

احزاب در جامعه ضمن این‌که ابزاری برای سیاست محسوب می‌شوند، ابزاری برای نظارت و نقد قدرت سیاسی نیز می‌باشند و نیز حلقه واسط بین مردم و دولت خواهند بود. با این بیانات به ابزاری بودن حزب پی خواهیم برد.

بنابراین می‌توان گفت که فعالیت سیاسی احزاب در چارچوب قوانین و مقررات دینی و با شرط عدم معاندت با تعالیم دینی، مورد پذیرش قرار می‌گیرد. و احزاب در قالب چنین شروطی می‌توانند ابزاری مناسب برای سیاست باشند که به پیشرفت دولت دینی می‌انجامد.

 

پی نوشت ها :

1-       حسین تبریزنیا، علل ناپایداری احزاب سیاسی در ایران، ص28.

2-       همان، ص29.

3-       حسین حسینی، حزب و توسعه سیاسی، ص7.

4-       همان، از ص16 تا 24.

5-       همان ، ص27 تا 37.


تحزب در جامعه اسلامی (1)

واژه حزب اصولاً یک واژه عربی است که در فارسی به گروه یا دسته اطلاق می‌شود. و در میان دانشمندان علوم سیاسی از تعریف واحدی برخوردار نیست. و این واژه بیشتر همراه با واژه سیاسی مطرح شده است. که در فضای سیاسی احزاب ابزاری برای پیشبرد هر چه بهتر کارها و فعالیت‌های سیاسی است.

حزب عبارت است از «گروهی سازمان یافته که برای کسب قدرت سیاسی و تحقق اهداف مادی و غیر مادی خود مبارزه می‌کنند». و به عبارت دیگر حزب عبارتست از گروهی از افراد که به منظور کسب قدرت سیاسی و تحقق آرمان‌ها و اهداف خویش سازمان یافته‌اند. 1

به طور کلی در تعریف احزاب سیاسی، گروهی را می‌توان حزب نامید که دارای چهار مولفۀ زیر باشد:

1- سازمان یافته         2- دارای ایدئولوژی           3- قانونی بودن    4- مبارزه برای کسب قدرت.

بدیهی است که فقدان هر یک از این مؤلفه‌ها، گروه را از ماهیت حزب خارج نموده و آن‌را به یک گروه غیر حزبی تبدیل می‌نماید.2

از آن‌جا که انسان‌ها دارای انگیزه‌ها، اهداف، اخلاق و مرام‌های متفاوتی هستند قطعاً این افراد با این اختلاف‌ها و تضادها نمی‌توانند در زیر مجموعه یک گروه و یا دسته جمع شوند و به اهداف خود دست یابند، بهترین وسیله و ابزاری که می‌تواند براساس انگیزه و هدف و سلیقه‌ای که دارد در قالب یکی از احزاب که با انگیزه‌ها و اهداف او هم‌خوانی و سازگاری دارد و در قالب آن می‌تواند به آن‌ها دست یابد، در حزب عضو می‌شود و فعالیت‌های سیاسی خود را سامان می‌دهد. البته نکته‌ای که نباید از آن غافل ماند این که فعالیت سیاسی احزاب هنگامی معنا و جایگاه خود را می‌یابد که آزادی سیاسی در فضای جامعه حاکم باشد. زیرا بدون آزادی سیاسی فعالیت احزاب امکان پذیر نخواهد.

زیرا خداوند انسان را آزاد آفریده و او موظف است در سرنوشت خود دخالت کند و در نتیجه آزادی حق مشروع اوست. و لازمه آزادی سیاسی حق انتقاد است و حق تشکیل گروه و حزب سیاسی است. و حزب سیاسی در سایه آزادی سیاسی معنا می‌یابد. در پناه چنین حق مشروعی است که می توان جهان رو به رشد نهاد و یکی از بزرگ‌ترین تمدن‌های جامعه بشری پایه ریزی کرد.

جامعه‌ی بدون احزاب سیاسی، جامعه ایستاده و مرده است که زمینه‌های رشد و پویایی در آن می‌خشکد. و احزاب در جامعه باعث پویایی و رشد فکری و آگاهی مردم نسبت به فضای سیاسی موجود خواهد شد.

و این آگاهی و رشد، آن‌ها را در فعالیت‌های سیاسی جامعه دخیل می‌کند و به دنبال حمایت از نقطه قوت‌های دولت خواهند بود و از طرفی نقطه ضعف‌های دولت را به آن‌ها گوشزد می‌نماید و باعث رشد دولت می‌گردد.

ادامه دارد:


<   <<   6   7      >