اطمینان به وعدههای خداوند
امیرالمؤمنین على علیهالسلام:
« لَا یَصْدُقُ إِیمَانُ عَبْدٍ، حَتَّى یَکُونَ بِمَا فِی یَدِ اللَّهِ، أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِهِ » (نهجالبلاغه ح310)
«هیچکس در ادعاى ایمان، صادق نیست مگر اینکه به آنچه نزد خداست (از پاداشهاى مادى و معنوى) مطمئن تر باشد نسبت به آنچه نزد خودش است»
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این سخن، اشاره دارد به اینکه خدا از یک طرف رزق بندگان خود را تضمین کرده و از سوى دیگر وعده داده است که با انفاق، انسان چیزى را از دست نمىدهد، بلکه خدا پاداشى بیشتر در جنبههاى مادى و معنوى به او مىبخشد.
«الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (بقره268)
«شیطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهیدستى مىدهد؛ و به فحشا (و زشتیها) امر مىکند؛ ولى خداوند وعده «آمرزش» و «فزونى» به شما مىدهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست. (به همین دلیل، به وعدههاى خود، وفا مىکند.)»
منظور از «بِما فِی یَدِ اللهِ» ثوابهایى است که خدا براى کار خیر تعیین کرده و جمله «لا یَصْدُقُ إیمانُ عَبْدٍ» اشاره به این است که تا انسان، ایمان به روز جزا و پاداش هاى الهى در آن روز نداشته باشد مؤمن واقعى نیست.
پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در حدیثی مىفرماید:
«... وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ أَغْنَى النَّاسِ فَلْیَکُنْ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِهِ» (من لایحضره الفقیه ج2 ص400 ح5858)
«... و کسى که دوست دارد غنى ترین مردم باشد، به آنچه نزد خداى متعال است مطمئن تر باشد نسبت به آنچه در دست خودش است»
شرط خدمت به مردم
شرط خدمت به مردم
امیرالمؤمنین على علیهالسلام:
« لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ؛ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ ؛ وَ بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ » (نهجالبلاغه ح101)
« برآوردن نیازهاى مردم پایدار نیست؛ مگر به سه چیز، کوچک شمردن آن تا خود بزرگ نماید، پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد.»
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این سخن، شرط کمال تأمین نیاز مردم را در سه چیز خلاصه کرده است و میدانیم که تامین مطالبات و حل مشکلات مردم، از مهمترین مستحبات و بهترین طاعات محسوب میشود که امام علی علیهالسلام در این فراز به آن اشاره کرده است.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام در این رابطه میخوانیم:
«مَن سَعَی فِی حَاجَه أَخِیهِ المُسلِمِ طَلَبَ وَجهِ اللهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَلفَ أَلفِ حَسَنَه یَغفِرُ فِیهَا لِأَقَارِبِهِ وَ جِیرَانِهِ وَ إِخوَانِهِ وَ مَعَارِفِهِ» (کافی، ج1، ص197، ح6)
«کسی که برای برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند برای جلب رضای پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او مینویسد و حتی به سبب آن بستگان و همسایگان و برادران دینی و آشنایانش مشمول غفران الهی میشوند.»
شرایط خدمت به مردم:
1- کوچک شمردن: افراد بسیاری هستند که وقتی درخواست نیازمندی رو اجابت میکنند آن عمل را بزرگ میشمارند و همه جا فریاد میزنند تا همه خبردار شوند که کاری انجام داده، اینگونه رفع نیاز دیگران ارزشی ندارد، انجام خواستههای مردم زمانی ارزش دارد که انسان آن عمل را کوچک بشمارد و این نشانه بزرگی شخص است.
2- پنهان داشتن: تأمین نیاز حاجتمندان زمانی ارزش دارد که پنهانی انجام شود تا آبروی تقاضاکننده نزد همه محفوظ بماند.
3- سرعت در عمل: شتاب در تأمین نیاز دیگران یکی از ارزشمندترین کارهایی است که حضرت به آن اشاره دارند.
انســانِ اســـیر
انسـانِ اســیر
امیرالمؤمنین على علیهالسلام:
« اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ » (نهجالبلاغه ح180)
« طمع، بردگى جاویدان است.»
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این سخن حیکمانه، به دلبستگی و طمع انسان به مادیات و اسارت ابدی اشاره دارند.
حقیقت طمع، علاقه شدید به امور مادى است که در دست دیگران است و شخص طماع براى رسیدن به آن هر گونه خضوع و ذلت را مىپذیرد و به همین دلیل همچون بردهاى است در برابر کسى که طمع از او دارد و طماع غالباً این صفت رذیله را با خود حفظ مىکند از همین رو امام علیهالسلام آن را نوعى بردگى ابدى شمرده است.
افراد طمعکار انسانهاى ضعیف، زبون، دون همت و فاقد شخصیتاند و چون اعتماد به نفس ندارند سعى مىکنند از طریق وابستگى به دیگران به مقصود خود برسند.
امام باقر علیهالسلام فرمود:
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ وَبِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدُ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ» (کافی ج2 ص320)
«چه بد انسانى است آن کس که طمعى دارد که وى را به هر سو مى کشاند و چه بد انسانى است کسى که علاقه به چیزى دارد که سبب ذلت او مىشود».
امام سجاد علیهالسلام مىفرماید:
«رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیْدِى النَّاسِ» (کافی ج2 ص146)
«تمام خوبى ها را در قطع امید از آنچه در دست مردم است دیدم».
شخص طماع در واقع نه اعتمادى به خدا دارد و نه ایمان درستى به رزّاقیت او به همین دلیل دست نیاز به سوى دیگران دراز مىکند.
پـاکسازی درون
پاکسازی درون
امیرالمؤمنین على علیهالسلام:
« احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَیرِکَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِکَ » (نهجالبلاغه حکمت 178)
« کینه و بدخواهى دیگران را از سینه خود درو کن تا بدخواهى به تو از سینه دیگران ریشه کن شود.»
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این سخن حیکمانه، به پاکسازی دل از کینه و عداوت دیگران اشاره دارند.
«احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَیرِکَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِکَ.»
واژه «شر» مفهوم وسیعى دارد که هر نیت سوء و کینه و عداوتى را فرا مىگیرد.
این روایت به ما مىآموزد:
از خود شروع کن، ابتدا به قلب خویش مراجعه کن ببین آیا نیت سوئى درباره دیگران دارى یا نه؟ اگر دارى آن را از سینهات پاک کن چیزى نمىگذرد که خواهى دید، سینه دیگران نیز از نیات سوء درباره تو پاک شده است.
در حدیث جالبى از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم که مردى خدمت آن حضرت عرض کرد: شخصى به من مىگوید من تو را دوست دارم چگونه بدانم که او راست مىگوید و واقعاً مرا دوست مىدارد؟
امام علیهالسلام در پاسخ فرمود:
«اِمْتَحِنْ قَلْبَکَ فَإنْ کُنْتَ تَوَدُّهُ فَإنَّهُ یَوَدُّکَ» (أصول الکافی، ج2 ص652)
«قلب خود را آزمایش کن، اگر تو او را دوست مىدارى او هم تو را دوست مىدارد».
یکی از آثــار حب به ذات
یکی از آثار حب به ذات
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ» (نهج البلاغه حکمت 150)
«(از کسانى مباش که) به (کارهاى) مردم خرده مى گیرد؛ اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد.»
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این سخن حیکمانه، به تناقض دیگری که نتیجه حب به ذات است اشاره دارند.
بعضى از انسانها اگر خارى به پاى دیگران برود آن را مى بینند؛ اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمى بینند و این تناقض و تضاد نیز از آثار حب ذات است. خلاصه این که کوچک ترین عیوب دیگران را مى بیند اما از بزرگ ترین عیب خود با مسامحه مى گذرد حتى در آنچه متعلق به دیگرى است خرده مى گیرد؛ مثلاً اگر از فرزند دیگرى کار کوچک خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بى بند و بار مى شمرد در حالى که اگر از فرزند خودش کارهاى خلاف بیّن ببیند مى گوید جوان است، این مسائل اهمیتى ندارد.
در حکمت دیگرى امام علیه السلام مى فرماید:
«أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ» (حکمت353) «بزرگ ترین عیب این است که چیزى را بر دیگران عیب بگیرى که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عیب نمى دانى چه رسد به این که عیبى که در تو هست از عیب او هم بزرگ تر باشد)».
نگــرش دوگــانه
نگـرش دوگـانه
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ» (نهج البلاغه حکمت 150)
« (از کسانى مباش که) معصیت هاى کوچک را از دیگران بزرگ مى شمارد در حالى که بزرگ تر از آن را از خود ناچیز مى بیند، (همچنین) آنچه را از طاعات دیگران کوچک مى شمرد از خودش بزرگ و بسیار مى پندارد. »
توضیح قطرهای:
در این فراز امام (علیهالسلام) به تناقض فکری و عملی بعضی از انسان ها اشاره دارد؛ انسان هایی عمل واحدى را که از خود و دیگران سر مى زند دوگونه مى¬بیند؛ عمل نیک خود را بسیار بزرگ و از دیگران بسیار کوچک. و به عکس در گناه واحدى که از او و دیگرى سر زده، گناه دیگران را بزرگ و گناه خود را کوچک مى انگارد و اینها همه از آثار حب ذات است که مانع از قضاوت یکسان درباره خود و دیگران مى شود. درست به عکسِ مؤمنان راستین که شرح حالشان در روایتى از امام باقر (علیه السلام) از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آمده است که براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله:
«یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَیَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِه» (بحارالانوار ج1 ص108 ح4) «او اعمال خوب زیادى را که از خودش سر زده ناچیز مى شمارد؛ اما اعمال خیر اندک دیگران را بزرگ مى بیند».
فى المثل هرگاه کسى کتاب مهمى در چندین جلد بنویسد با دیده حقارت به آن مى نگرد؛ اما خود اگر جزوه کوچکى به رشته تحریر در آورد آن را یک اثر مهم تاریخى مى شمارد و در هر مجلسى از آن سخن مى گوید. همچنین در مورد بناهاى خیر و کمک به نیازمندان و مانند آن.
عمرمان به خدا بدهیم
عمرمان را به خدا بدهیم
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« یَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً» (نهج البلاغه حکمت 150)
« (از کسانى مباش که) غنیمت را غرامت و غرامت را غنیمت مى شمرد».
توضیح قطرهای:
«غنیمت» چیزى است که در راه خدا و براى خدا صرف شود و «غرامت» اموالى است که در راه شهوات و هوا و هوس ها هزینه گردد.
قرآن مجید در مذمت و نکوهش جمعى از اعراب ضعیف الایمان یا منافق مى گوید:
«وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَآئِرَ» (توبه/98) «گروهى از (این) اعراب بادیه نشین، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مى کنند، غرامت محسوب مى دارند و انتظار حوادث ناگوار براى شما مى کشند».
در آیه بعد، در برابر آنها مى فرماید:
«وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَات عِنْدَ اللهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللهُ فِى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (توبه/99) «گروهى (دیگر) از عرب هاى بادیه نشین، به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق مى کنند، مایه تقرب به خدا و دعاى پیامبر مى دانند؛ آگاه باشید اینها مایه تقرّب آنهاست خداوند به زودى آنها را در رحمت خویش وارد خواهد ساخت، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است».
فــرجــام انــــــسان
فـرجـام انـسان
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« لِکُلِّ امْرِئ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ » (نهج البلاغه حکمت 151)
« براى هر کس سرانجامى است، شیرین یا تلخ »
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این کلام نورانى اشاره به نکته مهمى مى کند که بسیارى از آن غافلند و آن توجه دادن به عاقبت کارها و عاقبت انسان هاست.
یعنى انسان نباید امروز خود را در نظر بگیرد، باید مراقب عاقبت خویش باشد. ابن الوقت بودن و به نتیجه اعمال خود نیندیشیدن و عاقبت کار را ندیدن مایه بدبختى است. به یقین غفلت از عاقبت کارها و عاقبت زندگى انسان مشکلات عظیمى براى او در دنیا و آخرت به بار مى آورد. افراد موفق و پیروز عاقبت اندیش اند و سعى مى کنند.
پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْر فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَإِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ» (اصول کافی ج8 ص150) «هنگامى که تصمیم بر کارى گرفتى در عاقبت آن بیندیش اگر عاقبت آن را نیک دیدى انجام ده و اگر عاقبت آن زشت و تاریک است از آن بپرهیز».
خدای سبحان بر مسئله عاقبت مؤمنان و کافران تکیه کرده در یک جا مى فرماید: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (اعراف 128) «و سرانجام (نیک) براى پرهیزگاران است».
و در آیه ای دیگر در مقام هشدار به کافران لجوج مى گوید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِى الاَْرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» (یوسف109) «آیا (مخالفان دعوت تو) در زمین سیر نکردند تا ببینند سرانجام کسانى که پیش از آنها بودند چگونه شد؟!».
در حدیثى امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «إِنَّ حَقِیقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَإِنَّ حَقِیقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقَاءِ» (بحار ج68 ص364) «حقیقت سعادت آن است که انسان، سرانجام کارش به سعادت خاتمه یابد و حقیقت شقاوت (ومحرومیت از رحمت خدا) آن است که سرانجام کار انسان به شقاوت پایان یابد».
علل سقوط جامعه
علل سقوط جامعه
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« جَاهِلُکُمْ مُزْدَادٌ وَ عَالِمُکُمْ مُسَوِّفٌ » (نهج البلاغه حکمت 283)
« (شما چگونه جمعیتى هستید که) افراد نادانتان پیوسته بر اعمال خلاف خود مى افزایند و دانشمندانتان امروز و فردا مى کنند. »
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این سخن حیکمانه، عالم و جاهل را هر دو خطاکار دانسته و در این بیان زیبای خود که جنبه گله و اظهار ناراحتى از مردم آن زمان و اطرافیانش دارد و در عین حال بر بسیارى از مردم این عصر و زمان نیز صادق است.
آنها که نادانند براثر نداشتن بصیرت به راه خلاف افتاده اند و آنهایى که عالم هستند گرفتار تردید و ضعف در تصمیم گیرى و اراده هستند و به همین دلیل جامعه از درون تهى شده است. این در حالى است که عالمان باید اسوه باشند و راه تهذیب نفس و اصلاح جامعه را به مردم نشان دهند و جاهلان نیز باید از نور علم عالمان بهره گیرند و در مسیر اصلاح خویش و جامعه خود باشند.
امام باقر علیه السلام مى فرماید: «إِیَّاکَ وَالتَّسْوِیفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْکَى» (بحارالانوار ج 75 ص164) «از تسویف بپرهیز که دریایى است که گروه (زیادى) در آن غرق مى شوند».
خدای سبحان در مورد وسوسه هاى شیطان نسبت به گنهکاران مى گوید: «یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا» (نساء120) «شیطان به آنها وعدهها(ى دروغین) مىدهد؛ و به آرزوها، سرگرم مىسازد؛ در حالى که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمىدهد.»
یکى از خطرناک ترین وسوسه هاى نفس و شیطان مسئله «تسویف» است؛ یعنى انسان به اشتباهات و خطاهاى خود واقف مى شود؛ ولى پیوسته امروز و فردا مى کند تا فرصت ها مى گذرند. یا اسباب اطاعت فراهم است؛ ولى در استفاده از آن تأخیر مى اندازد تا فرصتها از دست مى روند.
این سخن امام حکایت امروز جامعه ماست که سرچشمه همه این مصائب و بدبختى ها انحرافاتى است که برخی از مناصب و مدیریت های مهم به افراد نالایق و ناصالح سپرده شده است. به گونه ای که گروهى مست مال و ثروت شده اند و کار جامعه به جایى رسیده که جاهلان، غرق گناه گشتند و عالمان، بى اراده و فاقد تحرک گردیده اند و در مقابل این همه چپال و غارت بیت المال سکوت پیشه کرده اند.
غرور متدینانه
غرور متدینانه
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ» (نهج البلاغه حکمت 150)
« (از کسانى مباش که) در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسیار کوتاهى مى کند. »
توضیح قطرهای:
امام علیهالسلام در این سخن حیکمانه، به انسان های که به عمل عبادی اندک خود مغرور می شوند اشاره دارد.
«مُدِلّ» یعنى مغرور و مسرور و کسى که به اعمال خود مى نازد و فخر می فروشد، گویا تنها عمل عبادی اوست که در درگاه خدای سبحان پسندیده است، و عمل دیگران را ناچیز می بیند.
امام صادق علیه¬السلام فرمود: «عالمى به نزد عابدى آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟ عابد (از روى غرور و ناز) گفت: آیا مثل منى از نمازش سؤال مى شود؟ من از فلان زمان (از سالیان دراز) عبادت خدا مى کرده ام. عالم گفت: گریه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گریه مى کنم که اشک هایم جارى مى شود. عالم به او گفت: «فَإِنْ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لاَ یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ» (کافی ج2 ص 313)
«اگر بخندى و از اعمالت ترسان باشى برتر از این است که گریه کنى در حالى که به اعمال خود مغرورى و به آن مى نازى، زیرا شخصى که از اعمال خود مغرور و مسرور است چیزى از اعمالش به سوى قرب خدا بالا نمى رود».