نقش سیاسی مردم

ابزارهای سیاست در اسلام- 4 

 

 

3- نقش سیاسی مردم 

 

یکی از ابزارهای مهم در اندیشة سیاسی «مردم» است. که حیات و بقاء سیاست‌ مداران در رضایت آن ‌ها نهفته است و ابزار بسیار مهمی است که باعث اقتدار سیاسی، نظامی و اقتصادی هر دولتی می‌باشد.  

 در حوزه فعالیت‌ های سیاسی مردم نقش بسیار سازنده‌ ای ایفا می‌ کنند آنها می ‌توانند با رضایت خود از دولت به او مقبولیت بدهند و می‌ توانند با عدم رضایت خود باعث سقوط آن شوند. و با بررسی و مطالعه تاریخ سیاسی جهان متوجه نقش ارزندة مردم می شویم.

در اندیشه سیاسی اسلام، «مردم» کلیدی‌ترین و محوری‌ترین نقش را در به روی کار آوردن دولت دارند. البته نقش مردم در تأسیس دولت اسلامی نقشی در عرض دین و متون وحیانی نیست، بلکه نقشی است در طول متون وحیانی و دینی. در حکومت اسلامی ماهیت دولت، «مردم سالار» نیست. بلکه «دین سالار» و مبتنی بر خواست و اراده‌ی جمعی مردم مسلمان است که با انگیزه الهی دین و شریعت را پذیرفته و دولت را برای پیاده شدن دین بر سر کار می‌آورند و به آن مقبولیت سیاسی می‌دهند.

مردم در جوامع اسلامی به عنوان یک حق، به انتخاب دولت و اطاعت وانقیاد و ارشاد و نظارت نمی‌پردازند، بلکه به عنوان تکلیفی الهی به این کار مبادرت می‌ورزند. مردم حکومت [مورد قبول خود] را شعبه‌ای از ولایت مطلقه الهیه می‌دانند و لذا دولتی را تأسیس می‌کنند که در مسیر کلی ایده‌های الهی حرکت کند، عقل جمعی و اراده ملّی با ارزشهای مشترک و برخاسته از اندیشه‌های دینی سازگار می‌شود.

در اندیشه سیاسی اسلام، مقبولیت مردم مسلمان نقش تعیین کننده‌ای در حیات سیاسی اسلام دارد. زیرا آرای مردم مسلمان تجلی عمیق‌ترین خواسته‌های ایشان است واز قداستی معنوی و ذاتی برخوردار است. و آگاهی به خواسته‌ها، به آرای مردم قداست می‌بخشد. آرای مردم با این دیدگاه به عنوان شرکای سیاسی دولت، هم به نظارت می‌پردازد، هم آن را تقویت و تایید می‌کند و هم از آن نگهبانی و حراست می‌کند. آگاهی، مردم مسلمان را به این مشارکت وامی‌دارد و با آن که از پشتوانه‌ای مقدس برخوردار است، قدرتی در جامعه پدیدار می‌شود که نمی‌توان برای آن حدّی تصور کرد، قدرتی که کارآمدی نظام را تامین می‌کند و عامل حفظ هویت و بنیاد نظام می‌گردد.

در جامعه اسلامی نقش مردم حیاتی است زیرا بیعت مردم با خود آرمانهای سیاسی دولت اسلامی، اطاعت از قوانین و احکام دینی منبعث از قرآن و سنت و نظارت بر تمام فعالیت‌های دولت اسلامی، آن را قادر می‌سازد که در جامعه بین‌الملل حضوری فعال و پویا داشته باشد. بیعت سبب می‌‌شود که دولت اسلامی و نظام حکومتی از پشتوانه قوی برخوردار شود و از نظر دولت‌های ناظر خارجی، در شکل یک نظام مستحکم مشاهده شود. بیعت از نظر سیاسی بیمه کننده نظام حکومت می‌باشد و سبب می‌شود که رئیس دولت با اطمینان کامل پیگیر جریانات و امور سیاسی حوزه کاری خود باشد.

مسأله اطاعت مردمی در حوزة سیاست نقش مهمی دارد. حاکمیت مساله‌ای است که ذاتاً اطاعت پذیری را با خود به همراه می‌آورد. ادیان الهی به ویژه اسلام به دلیل این که از مبدئی متعالی نازل شده‌ و بشریت را به سمت خود کشانده‌اند، عنصر اطاعت را در درون خود دارند و اطاعت مردم از حاکمان الهی و رهبران دینی را یک واجب قطعی دانسته و در ردیف اطاعت از خدا می‌دانند.

نظارت مردم به امورات سیاسی دولت اسلامی نیز از اصول مهم سیاست اسلامی است که براساس امر‌به ‌معروف و نهی‌از‌ منکر صورت می‌پذیرد. حکومت از دیدگاه اسلامی ایجاب می‌کند که مردم از تصمیماتی که در جنبه‌های مهم زندگی اجتماعی و حرکت و سیر کلی جامعه آن‌ها رخ می‌دهد آگاهی داشته باشند. اساساً وجدان جامعه، وجدانی بیدار است و بهترین حکم کننده درباره رفتار حاکمان است. آن‌ها در نگاه جمعی خود منسجم و قوی عمل می‌نمایند.

امام علی(علیه‌السلام) درباره حق نظارت مردمی بر امورات دولت اسلامی چنین می‌فرماید:

«و امّا حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و در آشکار و نهان برایم خیرخواهی کنید هر گاه شما را فراخواندم اجابت نمایید و فرمان دادم اطاعت کنید».1

بر این اساس با وجود نظارت، مردم به تکلیف الهی خود عمل کرده و از دولت دینی حراست و نگهبانی می‌نمایند و هر کدام به منزله چشمی گشوده بر حاکمانند.

با این وظیفه اساسی که بر عهده مردم نهاده شده، جایگاه آنها در فضای سیاسی دولت اسلامی آشکار می‌شود. دولت اسلامی با اجرای دقیق مردم به این سه وظیفه اساسی قوام و دوام خواهد یافت و هر گاه یکی از این دو عنصر اساسی یا همه آنها نادیده گرفته شود، دولت موجود دینی و مردمی نبوده، و استحکام سیاسی خود را از دست می دهد.

بنا بر این حضور مردم در حوزه سیاسی ابزاری بسیار مهم و سازنده در پویایی و استحکام دولت اسلامی است.


رونوشت:


1. نهج‌البلاغه، خطبه 34.

 


 


قانون و قانون گرایی

 

ابزارهای سیاست در اسلام- 3

2. قانون و قانون گرایی 

ابزار دیگری که در حوزه سیاست مطرح می‌شود، قانون است. دستورالعمل‌ها و فرامینی که جامعه برای آسایش و آرامش و سامان یافتن امور باید به آن تن دهد و طبیعی است شهروندان جامعه‌ای که همه متدین هستند تن به هر قانونی نمی‌دهند. آن‌ها از قوانینی تبعیت می‌کنند که از قرآن و سنت الهی نشأت گرفته باشد. قانون در این فضا، برای اداره جامعه اسلامی بسیار مفید و ارزش‌مند است؛ اگر در راستای اهداف الهی به کار گرفته شود.

قانون در جامعه اسلامی و بخصوص شیعی از فقه ناشی شده است. یعنی مبنای الهی و قرآنی دارد، و ما در حوزه سیاست از آن به فقه سیاسی یاد می‌کنیم. قانونی که جامعه پذیرای آن است و حاکمان آن را به عنوان ابزاری در راستای پیشبرد اهداف سیاسی استفاده می‌کنند، قانون فقهی است. فقه برآمده از اندیشه‌های ناب ائمه اطهار (علیهم‌السلام) است که سعادت دنیا و آخرت بشریت را ترسیم کرده‌اند. لذا قانون برخاسته از چنین فقهی، ابزاری مشروع در راه حکم راندن بر مردم است.

بنابراین دراسلام قانونگذار، منحصراً خداست. حتی پیامبران نیز حق تشریع ندارند. البته به اذن الهی می‌توانند احکام حکومتی1 صادر کنند. چرا که قانونگذاری در انحصار خداوند است، که براساس مصالح مردم قانون وضع می‌کند. به چند آیه در این زمینه توجه کنید:

«ما قرآن را به حق برتو فرستادیم تا بین مردم براساس آن‌چه خداوند ترا بدان راهبری می‌کند حکومت کنی». 2

«... پس به آن‌چه خداوند فرستاده بین آنان حکم کن و در اثر خواهش‌های ایشان حکم حقی که بر تو فرود آمده است را فرو مگذار».3

«و تو باید بدانچه خدا فرستاده میان مردم حکم کنی ...».4

لازمه قانونگذاری برای انسان، شناخت انسان، آگاهی از خلقت او، شناخت نیاز‌ها و تمایلات و جاذبه‌ها و دافعه‌های وجودی اوست. و چه کسی از این ملزومات آگاهی دارد، آیا کسی جز خالق انسان؟ اوست که کتاب‌های آسمانی فرستاده تا کتاب قانون و هدایت انسان‌ها باشد و برای آموزش آنها نیز انبیاء را برگزیده و در غیاب پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله)  بدلیل جاودانه بودن این دین رهبران معصوم را که به علم لدنّی مجهز و با فرستنده‌ی آن کتاب در ارتباطند تعیین فرموده تا مسؤولیت آموزش این کتاب الهی را بر دوش کشند.5 بر همین اساس می‌‌گوییم: انبیاء نیز قانون گذار نیستند بلکه پیام‌آوران و تعیین کنندگان قانون الهی‌اند و بس. زیرا آن‌ها نیز بشرند، گر چه بشر برگزیده.6

فلسفه تشکیل دولت اسلامی به اجرا درآمدن قانون الهی است. و به طور کلی سازمان‌های اجرایی و در رأس آن‌ها رهبری جامع? اسلامی برای رسیدن به آرمان‌های مکتب و استقرار نظام و قوانین الهی به وجود می‌آیند. بنابراین قانون ابزاری است تا دولت اسلامی تشکیل و براساس آن به اهداف و آرمان‌های خداوند برای آینده بشریت که همان قرب حضرت حق است محقق شود.

مجری قانون و رهبری جامعه اسلامی باید از ایمان قوی و آگاهی وسیع به قوانین مکتب برخوردار باشد. و چنین حاکمی چون خود مقید به مکتب و قانون الهی است سعادت بشری را تنها پیروی از قانون الهی می‌داند و این تقیّد او را از به کارگیری روش‌ها و ابزارهایی که در میان سیاست‌مداران، برای ادامه حیات و تداوم سلطه دولتی، رایج است، باز می‌دارد.

بنابراین در تفکر و اندیشه سیاسی اسلام، قانون هدف نیست بلکه ابزار است. هدف، آرمان‌ اصیل الهی است که همان قرب حضرت حق است. و قانون ابزاری در دست رهبران جامعه است تا انسان را براساس آن تربیت نمایند و او را به سوی اهداف عالیه اسلام هدایت کنند.

 

رونوشت:

[1]  . در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت با آن، ولی امر می‌تواند یک سلسله تصمیماتی مقتضی بر حسب مصلحت وقت گرفته طبق آن‌ها مقرراتی وضع نماید. و به موقع به اجرا بگذارد. مقررات نامبرده لازم الاجرا و مانند شریعت دارای اعتبار است با این تفاوت که قوانین آسمانی ثابت و غیر قابل تغییرند ولی مقررات وضعی قابل تغییر و در ثبات و بقاء تابع مصلحتی می‌باشد که آن‌ها را بوجود آورده است. و چون پیوسته زندگی جامعه انسانی در تحول و رو به تکامل است. طبعاً این مقررات تدریجاً تبدیل و تغییر پیدا کرده و جای خود را به بهتر از خود خواهد داد. عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص63.  

2. نساء/105.

3. مائده/48.

4. مائده /49.

5. بقره/213. 

6. کهف/110.


 

 


 


قدرت

 

روش­ها و ابزارهای سیاست در اسلام -2



ب : ابزارهای سیاست در اسلام


ابزار یعنی وسیله کار، و هر کاری ابزار و وسیله خود را دارد که بدون آن، رسیدن به کار و یا تحقق اهداف آن ممکن نخواهد بود. همان‌طور که علم روان‌شناسی، فقه، اقتصاد، مدیریت، ... ابزار خاص خود را دارد تا در حوزه عملکرد خود تحقق یابند، علم سیاست نیز ابزار لازم و ضروری‌ای را دارد تا به سرمنزل مقصود برسد. و ما معتقدیم که سیاست اسلامی نیز که برگرفته از قرآن و عملکرد حکومتی پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و منش سیاسی ائمه اطهار(علیهم ‌السلام) است، دارای ابزارهای خاص خود است. که شاید برخی از این ابزار با ابزار سیاسی در دیگر مکاتب مشترک باشد. ولی آنچه برایمان مهم است ابزارهایی است که در اندیشه و عملکرد سیاست اسلامی به آن نیاز داریم.

در اندیشه اسلامی، استفاده از هر ابزاری برای رسیدن به هدف مشروع نیست، بلکه ابزاری درست و مشروع است، که ریشه وحیانی و دینی داشته باشد. لذا با بررسی و کندوکاو در اندیشه‌های سیاسی پیامبرگرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه اطهار(علیهم ‌السلام) به ابزارهایی برمی‌خوریم که شاید آنها به آن تصریح نکرده باشند، اما لازمه کار سیاسی و سیاست‌ورزی، خدمت و فعالیت در حوزه سیاسی است، که بدون آنها رسیدن به اهداف سیاسی و آرمان‌های دینی در این حوزه امکان‌پذیر نبوده است.

در اینجا فقط به ابزارهای بسیار مهم در حوزه کارکرد سیاست اشاره می‌کنیم.


1. قدرت


یکی از ابزار مهم و فعالیت سیاسی، قدرت می‌باشد. که تمام حوزه‌های سیاسی را در برمی‌گیرد. و در تمام مکاتب سیاسی به آن توجه ویژه‌ای شده است، و مرکز مباحث بسیار مهمی بوده است.


مفهوم قدرت و منشأ آن:


قدرت را می‌توان اراده و تصمیم به انجام کار و رسیدن به هدف معین و مشخص دانست که هر گاه این اقدام در راه رسیدن به حکومت و اقتدار عمومی باشد، آن‌را قدرت سیاسی می‌نامیم. قدرت سیاسی در اختیار افرادی است که حکومت را در دست دارند، و برای آسایش و امنیت و رفاه حیات انسانی جامعه، برنامه‌ریزی و سیاست می‌کنند. حاکمان برای پیشبرد حکومت به طرف اهداف سیاسی از ابزار قدرت بهره فراوانی می‌برند. اما مورد بحث این که، منشاء‌ این قدرت کجاست؟ 

منشاء و مبنای این اقتدار می‌تواند الزام مادی حاکمان، و یا ایمان و اعتقادات فرا مادی باشد، که برای آن مشروعیتی الهی قایل است، که این دو عنصر براساس فلسفه و ماهیت سیاسی مکاتب گوناگون، مختلف است. گاهی مبنای ایمان همان الزام و جبر است، و در عین حال جبر و الزام بدون ایمان تاثیر موقت دارد.

عامل ایمان و عامل زور بر حسب مورد و موضوع اطاعت و فرمانبری و نوع قدرت سیاسی حاکم یا حاکمان مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر این دو عامل است که اقتدار و قدرت سیاسی را جان بخشیده و آن را ابزاری مهم در حوزه سیاست به شمار می‌آورد.

در مواردی که قدرت سیاسی و حاکمیت، منشاء الهی دارد، اطاعت مردم به لحاظ ایمان و اعتقاد مذهبی است، در این رابطه باید از استحکام قدرت سیاسی انبیاء بهره بجویم. یعنی بعد از آن‌که افراد به نبوت پیامبری ایمان می‌آورند و دستورات و تعالیم او را دستور و تعالیم خداوند و اجرای آن را از جمله عبادات می‌شمرند. در چنین شکلی از حکومت‌، افراد نه تنها از اوامر حکومت اطاعت می‌کنند و این اطاعت را اطاعت از خداوند می‌دانند، بلکه جان و مال خود را در این راه فدا میکنند و آن را تکلیف و وظیفه خود می‌دانند. حکومت‌ دینی ایمان مردم به تعالیم الهی را بهترین قدرت سیاسی دانسته و به بهترین وجه از آن بهره می‌برد.

در جامعه دینی، و بخصوص در جامعه اسلامی، بزرگترین عامل تشکیل و حفظ قدرت سیاسی، ایمان دینی مردم است. مردم با اعتقادات مذهبی نسبت به دین، جامعه دینی و حکومت دینی، با ایمان و باور خود قدرتی معنوی به وجود می‌آورند که دولت و حاکم سیاسی با استفاده از آن اهداف الهی را به بهترین وجه محقق کند. چنین قدرتی در تمام حوزه‌های سیاسی، اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی، عبادی و ... کاربرد دارد.  همه این حوزه‌ها بدون پشتیبانی مردم، امکان پیشرفت و رسیدن به اهداف را ندارد. آن‌چه که مهم به نظر می‌رسد استفاده بهینه از این ابزار از سوی صاحبان مناصب سیاسی در عرصه‌های مختلف است. چنان‌چه از قدرت سیاسی، ایمان و باور را جدا کنیم، قدرت سیاسی می‌تواند به عنوان ابزاری در راستای اهداف مادی افراد سود‌جو قرار گیرد. زیرا ایمان و اعتقادات مذهبی و تقوای دینی است که امکان هرگونه سوء استفاده از قدرت سیاسی را از انسان معتقد می‌گیرد.

در اندیشه بنیادین اسلام و بخصوص شیعه،‌ قدرت مطلق از آن خداوند است و اعتقاد به این اصل اساسی لازمه حاکمیت دینی است. آن‌جا که خدای سبحان می‌فرماید: «... و خدا بر همه چیز قادر و تواناست.»1

و نیز امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: « ستایش خداوندی را سزاست ... که با قدرت خود پدیده‌ها را‌ آفرید ...».2

در اندیشه اسلامی، قدرت سیاسی– که به عنوان ابزاری لازم در اختیار حاکم است – از خداوند سبحان نشأت می گیرد تا در این صورت افراد مؤمن و با ایمان جامعه و فرمانبران ایمانی به آن تن می‌دهند و آن ابزار را می‌پذیرند. 

هم‌چنین، در اندیشه اسلامی بر هر نعمتی زکاتی واجب شده است، زکات قدرت سیاسی نیز عفو و گذشت قدرت‌مندان است، آن‌جا که امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «سزاوارترین مردم به عفو کردن، تواناترینشان به هنگام کیفر دادن است.»3

اندیشه اسلامی، قدرت و توان‌مندی انسان را در راستای طاعت پروردگار می‌خواهد. یعنی اعمال قدرت بر مردم اگر برای خدای سبحان و هدایت مردم باشد، ابزاری مشروع است. امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) در این زمینه می‌فرماید: «هر گاه نیرومند شدی توانت را در طاعت پروردگار به کار گیر ... ».4

در فرهنگ اسلامی، سیاست یکی از راه‌های خدمت به دین و مردم است و قدرت سیاسی ابزاری برای آن است. لذا زمام‌داران و حاکمان دولت اسلامی، خدمت‌گزاران و خادمان به دین و مردماند. که باید ابزارهای لازم خدمت‌گزاری را نیز بدست گرفته و در راستای اهداف سیاسی اسلام به کار گیرند.

 

پی­ نوشت:


1. کهف/45.

2. نهج‌البلاغه، خطبه 182.

3. نهج‌البلاغه ، حکمت 52.

4.  همان ، حکمت 383.

-------------------------------------------------------


روش های سیاست در اسلام

 

 

روش ها و ابزارهای سیاست در اسلام - 1

 

الف : روش های سیاست در اسلام

در تفکر سیاسی اسلام، روش سیاسی، راه رسیدن به اهداف سیاسی اسلام که عبارت است از هموار کردن مسیر انسان به قرب الهی. بررسی روش‌های سیاسی مطرح شده در جهان اسلام از ابتدای رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تا به امروز نشان دهنده فاصله بسیار زیادی است – که بین مکاتب و روش‌های سیاسی – با روش سیاسی پیامبر گرامی اسلام ایجاد شده است، این شکاف و فاصله، برخاسته از دوری جهان اسلام از اندیشه سیاسی قرآنی پیامبر در مدت حکومت و ولایت بر مردم می‌باشد. فاجعه‌ای که همه مصیبت‌ها و بلایای امروز جهان اسلام ارمغان آن است.

البته قابل توضیح است که این، تنها دامنگیر سیاست نشده، بلکه ردّ پای این داغ و ننگ را در همه عرصه های علمی فقه، حدیث، انسان‌شناسی، و علوم پیرامون انسان‌شناسی، می‌توان یافت. آیا روش سیاسی پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که برگرفته از منبع وحی بود آنقدر مبهم بوده که امروزه بر اساس برداشت‌های بشری به این روش‌ها تبدیل شده است؟

آنچه امروزه به نظر می‌رسد آن که سیاست اسلامی شاید جزو اول مقولاتی بوده که دچار بلای تکثر گردیده است، اگر صراط‌های مستقیم امروزه در حوزه دینداری به عنوان معضل دینی مطرح می‌شود، صراط‌های سیاسی شاید از اولین‌ آثار این اندیشه خطرناک است که پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) طرح و اجرا شده است.

با مطالعه و بررسی منطقی و عقلانی در منطق سیاسی پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) -که برگرفته از قرآن است و در مدت بیست و سه سال سیاست‌های الهی را در جامعه پیاده کرده-، اساس و ارکان و بنیادهای سیاست اسلامی را می‌توان ثابت یافت. آنچه قابل تغییر و تبدیل است، فروعات و شاخه‌های این روش سیاسی است؛ که ‌باید با شرایط زمانی و مکانی جهان اسلام منطبق باشد، نه ریشه‌ها و اساس سیاست پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که منبعث از وحی الهی است. متأسفانه آنچه امروز می‌بینیم، تغییراتی است که در بنیادهای سیاست پیامبر انجام شده است.

امروز جهان اسلام، تاوان عقده‌های سیاسی و حکومتی دینداران متظاهر را می‌پردازد که این همه مصیبت‌های جهانی را تحمل می‌کند. و درگیر با اندیشه‌ها و روش‌های گوناگونی است که کج‌اندیشان و کم‌خردان از سیاست شفاف و قرآنی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بدست آورده‌اند.

چه کسانی دست به این اندیشه‌سازی و روش‌سازی‌های سیاسی زده‌اند، آیا آنها جز به قدرت و عقده‌های شخصیتی خود می‌اندیشیده‌انده آیا کسانی را می‌توان یافت که در اوج قدرت به خاطر مصالح اسلام و قرآن و جامعه اسلامی حکومت را رها کرده باشند؟ اگر کسی را نتوان یافت نشان‌دهنده چه نوع اندیشه‌هایی است؟ قطعاً ‌این چنین تفکری برخواسته از اندیشه الهی پیامبر نبوده است. زیرا آن حضرت برای ایجاد جامعه متحد اسلامی و ریشه دواندن تفکر ایمانی در فکر و دل مردم، از تمام هستی خود گذشت و پس از او نیز رهروان راستین او – که منابع اهل سنت و شیعه به آن و نام آنها تصریح کرده‌اند – حیات اسلام و جامع? اسلامی را بر قدرت و حکومت خود ترجیح دادند. دنیاطلبان و اشخاصی که عقده قدرت و حکومت در دل آنها به یک غده سرطانی تبدیل شده بود، با نام اسلام و مسلمانی، حکومت را از دست صاحبان و وارثان اصلی آن گرفتند. و برای مشروع جلوه دادن آن دست به اندیشه‌سازی زدند. و تکثر در روش سیاست را مسبب شدند، حال آن که در اندیشه سیاسی اسلام تنها یک روش سیاسی داریم و آن روشی است که پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از منبع وحی دریافت و اجرا کرده و سپس به جانشینان واقعی خود سپرده است. 

انبیاء الهی با هدایت تشریعی انسان‌ها را در مسیر تحول عظیم زندگی قرار داده‌اند. اگر خداوند انبیاء را به هدایت انسان مأمور نمی‌ساخت، بشریت در دوران کودکی بسر می‌برد، چنانچه هیچ تمدنی را نمی‌توان یافت که به شکلی مستقیم و یا غیرمستقیم از تعالیم انبیاء الهی تأثیر نپذیرفته باشد. تعالیم انبیاء الهی چهره تمدن بشری را در هر یک از مقاطع زمانی دگرگون ساخت تا اینکه موازین اسلام برای تمام اعصار و همه جهان جاویدان باقی ماند. پیامبران راستین بر اساس توجه به مبدأ حیات و آرمان‌های الهی بر اساس قلمرو رسالت به هدایت بشر پرداخته‌اند. 1

حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دین مبین اسلام را با اصولی محکم و ضمن مجموعه‌ای از تعالیم والای الهی که در قرآن مندرج است ارائه کرد، و در زمانی کوتاه قلمرو بسیار گسترده‌ای در جهان بدست آورد و اندیشه‌های آسمانی و انسانی قرآن، محور بحث‌های فراوان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و اخلاقی شد. تأکید آیات خداوندی بر کسب علم، تهذیب اخلاق، تزکیه نفس، برقراری مساوات میان افراد و بهره‌گیری از مواهب و نعمات الهی تا رسیدن به مرحله متعالی از توانایی، احکام اسلام در برآوردن مجموعه‌ای از نیازهای مادی و معنوی افراد بشر، با ترتیبی بسیار مطلوب و پسندیده نشان دارد.

پیامبر اسلام در بـُعد رسالت، پیام رسان توانای الهی و در بـُعد امامت مؤسس جامعه اسلامی بود و مادام که در قید حیات بود، قدرت و اختیار مطلق در دست او بود. در راه تحقق امت واحد برای پرستش خدای واحد تلاش می‌کرد.1  و پس از خود این مأموریت بزرگ الهی را به امامان معصوم که از سلاله پاک حضرت زهرای اطهر (سلام‌الله‌علیها) و امام حسین (علیه‌السلام) بودند واگذار کرد و بنا به فرمان الهی امامت و ولایت را به ایشان سپرد. شیعه معتقد است که از ناحیه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نص کافی در خصوص تعیین امام و جانشین پیغمبر رسیده است. آیات و اخبار متواتر قطعی مانند آیه ولایت ، حدیث غدیر ، حدیث سفینه ، حدیث ثقلین ، حدیث حق ، حدیث منزلت و حدیث دعوت عشیره اقربین ...... مستندات این ادعاست.2

 

 

رونوشت:

1. سیدجلال الدین مدنی، مبانی و کلیات علوم سیاسی، ص217 و 218.

2. برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب شیعه در اسلام علامه طباطبایی مراجعه کنید. 

 

 

 

 

 

 


عزّت اسلامی

 

 

اصول سیاست خارجی اسلام-9 

 

7 - اصل عزّت 

یکی از اصول اساسی در سیاست خارجی دولت اسلامی اصل عزّت است که باید در روابط بین المللی مورد توجهی ویژه‌ قرار گیرد. عزّت دولت اسلامی، در عزّت انسان و جامعه انسانی و حقی که خدای سبحان برای رشد و تعالی معنوی و مادی بشر در وجود او به ودیعت نهاده، ریشه دارد. عزّت اسلام، جامعه اسلامی و دولت اسلامی از اصول محوری ارتباط با دولت‌های دیگر است.

اصل عزّت در روابط خارجی دولت اسلامی، بیانگر علّو و برتری تعالیم اسلام و در نتیجه برتری جوامع اسلامی است. آیات زیر دربردارنده مفهوم عزّت خدا، رسول و مؤمنان:

« ... در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ... ».1

و در آیه دیگری همه عزت‌ها را فقط از آن خدا می‌ داند:

« ... با این که همه عزت‌ها از آن خداست».2

و همچنین حدیث مشهور:

«اسلام برترین است و هیچ چیز بر آن برتری ندارد».3

از مستندات فقهی این اصل شمرده می‌شود. اصل عزّت اسلامی در روابط خارجی، ناظر به جامعیت، کمال و مقبولیت دین اسلام است، که خداوند این دین را کامل‌ترین و برترین دین دانسته است و به صراحت بر مقبول نبودن دیگر ادیان تأکید دارد.

«دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است».4

«و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق) آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد».5

بنابر این دولت اسلامی در روابط خارجی خود نباید به گونه‌ای سیاست‌گذاری و رفتار کند که این اصل مخدوش و یا کم رنگ شود. زیرا خداوند عزّت را فقط از آنِ خود، رسول و مؤمنان دانسته است.

«در حالی که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ...»6

و هیچ کس حق ندارد این عزّت و ودیعه الهی را به ذلّت تبدیل کند و در مقابل بیگانگان سر فرو آورد. بلکه باید با اقتدار و عزّت با همه ارتباط برقرار کرد.

برخی مفسرین ضمن تحلیل جهاد با این معیار، معتقدند، جهاد زمانی مشروعیت می‌یابد که برای تحقق عزّت و سیادت اسلام باشد. این برداشت احتمالاً ناظر به تعلیلی است که در برخی آیات جهاد بدان اشاره شده آنجا که می‌ فرماید:

«و با آنها پیکار کنید، تا فتنه [= شرک و سلب آزادی] برچیده شود، و دین (و پرستش) همه مخصوص خداست».7

اصل عزّت اسلامی و سیادت دینی در سیره و گفتار پیشوایان معصوم نیز مبنای سیاست‌ خارجی است؛ برای نمونه حضرت علی(علیه‌السلام) ضمن آن که به حـُسن معاشرت و رفتار مسالمت‌آمیز با غیرمسلمانان سفارش می‌کند، تأمین عزّت دینی و سیادت اسلامی را نیز نادیده نگرفته و می‌فرماید:

«باید در رفتارتان احتیاج و بی‌نیازی را در هم آمیزید و میان حـُسن معاشرت و نرمی در گفتار با عزّت و نزهت دینی پیوند بزنید».8

بدین ترتیب اصل عزّت اسلامی همانند اصل نفی سبیل، بر معاهدات و رفتار خارجی دولت اسلامی حاکمیت دارد، به گونه‌ای که اگر رفتار سیاست خارجی دولت اسلامی موجب عزّت کفار و ذلّت جامعه اسلامی شود غیرمجاز و ممنوع است.

لذا دولت اسلامی باید تمام سیاست‌های خارجی خود را بر مبنای این اصل تنظیم کند، زیرا عزّت جامعه اسلامی، عزّت خداست.

 

پی نوشت:

 1. منافقون/ 8.

2. نساء/ 139.

3. موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج1، ص159؛ وسائل الشیعه، ج26، ص14؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص334.

4. آل عمران/19.

5. آل عمران / 85.

6. منافقون/ 8.

7. انفال/ 39.

8. محمدی ری‌شهری، موسوعه الامام علی(علیه‌السلام)، ج4، ص337.

 



تألیف قلوب

اصول سیاست خارجی اسلام 8

 6. تألیف قلوب

یکی از اصول بسیار مهم در روابط خارجی اسلام، اصل «تألیف قلوب» است. که به عنوان یک عامل اساسی و جهت‌بخش در سیاست خارجی حکومت اسلامی به کار گرفته می‌شود که بر اساس آن، نهضت‌های آزادی‌بخش و ضد استعمار و استبداد و سلطه در سطح جهانی، مورد حمایت جدی سیاسی– اقتصادی دولت اسلامی قرار می‌گیرند.

مبارزات آزادی خواهانه و آزادی‌بخش محرومان، مظلومان و مستضعفان جهان، بر اساس اصل «تألیف قلوب» تحت چتر حمایتی ولی‌فقیه و جامعه و دولت اسلامی قرار می‌گیرد و با نیروی معنوی و مادی مضاعف، علیه عوامل کفر و ستم و استکبار، پیکار می‌کند. 

معنا و مفهوم تألیف قلوب

الف) معنای لغوی:

«تألیف» از کلمه «الفت» گرفته شده و در لغت به معنای ارتباط پیداکردن و جوش و پیوند خوردن معنوی میان دو چیز و دو موجود است، که در قرآن نیز به همین معنا استعمال شده است.

خدای سبحان می‌فرماید:

«به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او، برادر شدید!». 1

و در جای دیگر می‌فرماید:

«و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می‌کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی‌توانستی! ولی خداوند میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است». 2

و بنابراین معنای «تألیف قلوب» در لغت به معنای ارتباط و پیوند دلها است. 

ب) تعریف اصطلاحی و فقهی:

از نظر فقهی تألیف قلوب عبارت است از «حمایت اقتصادی مسلمین و یا کفار توسط پیامبر، امام و یا ولی‌امر مسلمین به منظور جلب آنان برای اسلام و دفاع از آن».

اسلام برای حمایت اقتصادی و ایجاد تألیف قلوب، بودجه خاصی را در نظر گرفته که عبارت است از بخشی از زکات است که به عنوان مالیات اسلامی، از مردم مسلمان گرفته می‌شود.

در زبان فقه، کسانی که این چنین مورد حمایت قرار می‌گیرند «مؤلفة قلوبهم» ویا «مؤلفة القلوب» گفته می‌شوند. فقهای اسلامی بر اساس آیه صریح قرآن هشت مورد مصرف زکات را بیان کردهاند که یکی از آنها، «مؤلفة قلوبهم» است.

خدای سبحان می‌فرماید:

«زکات مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی که برای (جمع‌آوری) آن زحمت می‌کشند، و کسانی که برای جلب محبت‌شان اقدام می‌شود ... ». 3

چنانکه ملاحظه شد، یکی از موارد هشتگانه مصرف زکات در این آیه «مؤلفة قلوبهم» می‌باشد که باید از زکات سهمی به آنان داده شود تا در جهاد و مبارزه شرکت کنند؛ اینان را خداوند به این خاطر «مؤلفة القلوب» نامیده است که رهبر و امام مسلمین با پشتیبانی و حمایت مالی جدی آنان، دلهایشان را نسبت به اسلام و مسلمین پیوند می‌زند. پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در دوران حیاتش، این اصل را به کار می‌بست.

با مطالعه و بررسی آراء و نظریات فقها درباره این اصل در مییابیم که تألیف قلوب اصلی عام است که شامل دسته‌های مختلف مسلمین و کفار و منافقان می‌شود؛ یعنی امام و رهبر جامعه اسلامی می‌تواند برای تألیف قلوب، هرشخص یا قبیله و دسته‌ای که برای اسلام مصلحت ببیند، از زکات هزینه کند. این اصل را در عصر حاضر می‌توان در مورد تمام حرکت‌های آزادی‌بخش جهان به کار برد، یعنی دولت اسلامی می‌تواند با بکارگیری این اصل انقلابی و مهم تمام حرکت‌های ضد استعمار و ضد ظلم و استبداد جهان را، زیر چتر حمایتی خود قرار دهد.

 

رونوشت:

1. آل عمران، 103.

2. انفال، 63.

3. توبه، 60.

 


ارزش جهاد

 

اصول سیاست خارجی اسلام -7

 

  5- جهاد قسمت 2

 

ارزش جهاد:

 آیات قرآن پدیدة جهاد را با همه انواعش و قتال فی سبیل الله را فراوان مورد تعظیم قرار داده و مردم را تحریک و تشویق به آن نموده است. روایات اسلامی نیز با استناد به همین آیات، ارزش و اهمیت جهاد در راه خدا را بیان داشته‌اند.

از اندک حرکت هدفدار و بدون چشمداشت مادی گرفته، تا کشته شدن در راه هدف الهی،«جهاد» نامیده می‌شود. خدای سبحان در این زمینه می‌فرماید:

«خداوند نفوس و اموال مردم با ایمان را در مقابل بهشتی که نصیب آنان خواهد نمود، خریده است. این مردم با ایمان در راه خدا می‌جنگند، می‌کشند و کشته می‌شوند ... ».1 

ارزش و اهمیت جهاد را می‌توان از آیات قرآن بدست آورد، زیرا وجود انسان در قرآن ارزش بسیار والایی دارد. انسان که روح خدا در آن دمیده شده و ارزشش با ارزش وجودیِ او گره خورده است و از سوی خدای سبحان، به جهاد در راه او دعوت می‌شود و در این راه  جان و مال او مطالبه می شود، براستی جهاد از چه ارزش و جایگاهی برخوردار است که انسان با همة کرامت الهی خود، باید جان و مال خود را برای آن فدا کند؟

 

اهداف جهاد:

 

هر انسان ذی‌شعوری برای کارها و رفتارهای خود اهداف و برنامه‌هایی دارد که در پی دستیابی به آنها است، اسلام برای زندگی انسان اهدافی را برشمرده است. از جمله برنامه‌هایی که قرآن برای آن اهداف عالیه بر شمرده، جهاد است. در فرهنگ و اندیشة اسلامی، تمام نیات و اعمال انسان باید در راستای یک هدف و کمال نهایی قرار گیرد و آن ، تقرب به خداست، تنها هدفی که تمام اهداف دیگر باید به آن ختم شود. واژه جهاد در قرآن همراه با عبارت «فی سبیل الله» آمده است. اهداف دیگری که می توان برای جهاد عنوان کرد عبارتند از:

1. برپا نمودن قسط و عدل در جامعة بشری که از آرزوها و آمال تفکر دینی است. خدای سبحان در این باره می‌فرماید:

« ...تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و صانعی برای مردم است ... ».2

2. دفاع از مظلوم (خود یا دیگران) و مدد رسانی به مستضعفین و مظلومین، که در جهاد اسلامی مطرح است. و خدای سبحان در این باره می‌فرماید:

«به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته‌اند؛ و خدا بر یاری آنها تواناست».3

3. زمینه تحقق و تکامل تمدن بشری و امکان ادامه زندگی، چنانچه خدای سبحان می‌فرماید:

«و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه‌ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود، ویران می‌گردد! و خداوند کسانی را که  یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می‌کند».4

4. ایجاد امنیت و دفع فنته، که درایجاد جامعة امن و آرام برای بشر ضروری است، جامعه‌ای که انسان با آرامش و اطمینان بتواند خدای سبحان را عبادت کند. خداوند سبحان می‌فرماید:

«و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از درِ صلح درآی؛ و بر خدا توکل کن».5

و در آیهای دیگر:

«و با آنها پیکار کنید! تا فتنه (و بت‌پرستی، و سلب آسایش و آزادی از مردم) باقی نماند؛ و این مخصوص خداوند است».6

بنابراین در اسلام، جنگ بر محور عدل و انسانیت و در قالب رضای الهی و تقرب به او صورت می‌گیرد و مجاز می‌باشد.

جهاد در فرهنگ اسلامی، بیشتر جنبه باز دارندگی و تدافعی دارد، و جهاد ابتدایی نیز شرایط خاص خود را دارد که شناخت و تشخیص آن با رهبر جامعة اسلامی است. اسلام جهاد را بیشتر در حوزه علم، دانش، معرفت و تبلیغ دین مجاز می‌داند، زیرا منطق اسلام در پذیرش و تبلیغ دین، منطق اقناعی است. اسلام به دنبال خارج کردن بشریت از نادانی‌ و جهلی است که ابزار و صنعت، فرهنگ، پیشرفت‌های علمی و رسانه‌ای برای او به ارمغان آورده است. گاهی انسان با تمام علم و دانشی  که دارد، حتی در شناخت وجود و هدف آفرینش خویشتن و جهان هستی، ضعیف است، چنین است که دنیا و مادیات را هدف و مقصود خود قرار می‌دهد. فرهنگ اسلامی، شناخت انسان و کرامت انسانی، مقدمه شناخت آفریدگار هستی است و این شناخت، نیازمند عزمی جدّی و جهادی عظیم است که مرحلة اول آن جهاد با نفس و آزادی خود از قید و بندهای مادی و مرحلة بعد، جهاد با اشغالگران، ستمگران و دشمنان حیات بشری.


 پی نوشت:

1. 

 1. توبه 111

2. حدید، 25.

 3. حج، 39.

4. حج، 40.

 5. انفال، 61.

6. بقره 193.



چهار سنت ابدی خدا، در پوشش چهار نعمت موقت!



 چهار سنت ابدی خدا، در پوشش چهار نعمت موقت!

امام علی (علیه‌السلام):
«کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالاْحْسَانِ إِلَیْهِ، وَمَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ، وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ آلْقَوْلِ فِیهِ. وَمَا آبْتَلَی آللّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الاْمْلاَءِ لَهُ» (نهجالبلاغه حکمت260)
«چه بسیارند کسانی که به‌وسیله نعمت به آن‌ها غافلگیر می‌شوند و به سبب پرده‌پوشی خدا بر آن‌ها مغرور می‌گردند و براثر تعریف و تمجید از آنان فریب می‌خورند و خداوند هیچ‌کس را به چیزی مانند مهلتدادن (و ادامه نعمت‌ها و ترک عقوبت) آزمایش نکرده است».


توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه و پرمعنا ضمن اشاره به چهار سنت یا تکنیک راهبردی الهی، به چهار نعمت مهم اشاره کرده است:
1- سنت استدراج در پوشش «احسان پروردگار»
جمله اوّل اشاره به افراد طغیانگر و فاسد و مفسدی است که خداوند به آن‌ها نیکی فراوان می‌کند و ناگهان همه را از آن‌ها می‌گیرد تا مجازاتشان دردناک‌تر باشد.
2- سنت استتار در پوشش «چشم پوشی موقتی از خطاها»
جمله دوم اشاره به کسانی است که خدا بر اعمال زشت آن‌ها پرده می‌افکند اما آن‌ها به جای استفاده از این ستر الهی، مغرور می‌شوند و به کارهای خلاف خود همچنان ادامه می‌دهند و ناگهان خداوند پرده را بر می‌افکند و آن‌ها را رسوا می‌سازد.
3- سنت افتنان در پوشش «انداختن ذکر خیر کسی بر زبان انسان‌ها»
جمله سوم اشاره به کسانی است که ذکر خیر آن‌ها بر زبان همه مردم جاری می‌شود و این‌ها براثر آن غافل می‌گردند و این غفلت سبب انحراف آنان می‌شود، ناگهان خداوند وضع آن‌ها را آشکار می‌سازد و ذکر خیر تبدیل به ذکر شر می‌شود.
4- سنت املاء در پوشش «مهلت‌دادن به مجرم»
جمله چهارم اشاره به کسانی است که کارهای خلاف انجام می‌دهند؛ ولی خداوند همچنان به آن‌ها مهلت می‌دهد؛ اما این مهلت الهی نه‌تنها سبب بیداری‌شان نمی‌گردد بلکه بر غفلت آنها می‌افزاید و ناگهان خداوند مهلت را از آنان می‌گیرد و چنان مبتلایشان می‌سازد که رسوای خاص و عام شوند.




نتیجه غلبه هوای نفس


نتیجه غلبه هوای نفس
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا یَظُنُّ، وَلاَ یَغْلِبُهَا عَلَى مَا َسْتَیْقِنُ» (نهج البلاغه حکمت 150)
« (از کسانى مباش که) نفس او وى را در امور دنیا به آنچه گمان دارد وادار مى کند ولى در امور آخرت به آنچه یقین دارد بى اعتناست. »

 

توضیح قطره‌ای:
امام علیه‌السلام در این سخن حیکمانه به ضعف ایمان و غلبه هوای نفس در برخی افراد اشاره دارد که آدم‌ها به آنچه در امور دنیا به آن گمان دارد مانند یقینیات عمل می کند، اما در امور آخرت که به آن یقین دارد اعتنا نمی کند.
به تعبیر دیگر براى رسیدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنیا حتى به سراغ راه هایى مى رود که اطمینان ندارد به نتیجه برسد به امید این که شاید به نهایت مطلوبى برسد؛ ولى درباره کار آخرت با این که یقین دارد فلان عمل باعث نجات او و فلان کار سبب بدبختى او در سراى دیگر مى شود به یقین خود اعتنا نمى کند.



بی تابی، نابودگر انسان


بی تابی، نابودگر انسان
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ»  (نهج البلاغه حکمت 211 )
«و بى‏تابى، زمان را در نابودى انسان یارى  می دهد»



توضیح قطره ای:
امام (علیه‌السلام) در هشتمین جمله از این مجموعة اندرزهاى حکیمانه (حکمت211) به بی تابی نکردن در مقابل حوادث دردناک اشاره دارد.
گذشت زمان نیروی انسان را تدریجاً تحلیل مى دهد و هر نفسى، قدمى به سوى مرگ است؛ ولى جزع و بى تابى سبب تشدید آثار مادی و معنوی آن مى شود. اى بسا عمر هفتاد ساله را به نصف تقلیل مى دهد، بنابر این همان گونه که صبر و شکیبایى با حوادث تلخ مى جنگد و انسان را در برابر آنها استوار مى دارد جزع و بى تابى به کمک آن حوادث مى شتابد و آثار آن را در وجود انسان عمیق و عمیق تر مى سازد.
از امام علیه السلام می خوانیم:
«مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ» «کسى که صبر و شکیبایى او را نجات ندهد، جزع و بى تابى او را هلاک می کند». (حکمت189)
بى تابى و جزع در برابر حوادث از نظر معنوى، اجر آنها را ضایع مى سازد در حالى که صابران اجر و پاداش فراوانى دارند.
از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «قِلَّةُ الصَّبْرِ فَضیحَةٌ» «کمى صبر و شکیبایى اسباب فضیحت و رسوایى است». (بحارالانوار ج75 ص227)



<   <<   11   12   13   14   15   >>   >