اهمیّت استفاده از فرصت ها

اهمیّت استفاده از فرصت ها
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ »  (نهج البلاغه حکمت 21  )
«  فرصت‏ها همچون ابرها مى‏گذرند،  پس فرصت‏هاى نیک را غنیمت شمارید »



توضیح قطره ای:

امام علیه السلام در این جملة حکمت آمیز به اهمیّت استفادة از فرصت ها اشاره دارد. منظور از فرصت، آماده شدن کامل اسباب کار خوب است مثل این که تمام مقدمات جهت تحصیل علم برای کسی فراهم گردد؛ هم تن سالم دارد، هم هوش و استعداد، هم استاد لایقی آمادة تدریس او و هم فضای آموزشی خوبی در اختیار اوست که در عرف نام آن را فرصت می گذارند و از آنجایی که فرصت ها ترکیبی از عوامل متعددی است و هر کدام از این عوامل ممکن است بر اثر تغییراتی زایل شود از این رو فرصت ها زودگذرند.
در حدیثی از امام علیه السلام می خوانیم: « بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ اَنْ تَکُونَ غُصَّةً» (نهج البلاغه نامه 31) «به سراغ استفاده از فرصت ها برو (پیش از آنکه از دست برود و) مایة اندوه گردد».

به هر حال تمام مواهب الهی که در دنیا نصیب انسان می شود فرصت های زودگذرند؛ جوانی، تندرستی، امنیت، آمادگی روح و فکر، بلکه عمر و حیات انسان همگی فرصت های زودگذری هستند که اگر آنها را غنیمت نشمریم و بهرة کافی نگیریم نتیجه ای اندوهبار خواهد داشت.


نتیجه ترس و کم رویی

نتیجه ترس و کم رویی
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ وَ الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ»  (نهج البلاغه حکمت 21  )
«  ترس (نابجا) با ناامیدى مقرون ، و کم رویی با محرومیّت همراه است»



توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در این سخن حکیمانه به دو نکته مهم اشاره می کند.
در نکته اول می فرماید: «ترس (نابجا) با نامیدی همراه است». بدون شک ترس از عوامل و اشیای خطرناک، حالتی است که خداوند در انسان برای حفظ او آفریده است. هنگامی که حادثة خطرناکی رخ می دهد یا موجود خطرناکی به انسان حمله می کند و خود را قادر بر دفاع نمی بیند ترس بر او غالب می شود و خود را به سرعت از صحنه دور می سازد این گونه ترس منطقی و موهبت الهی برای حفظ انسان از خطرات است.
ولی ترس نابجا که ناشی از توهم و ضعف نفس یا عدم مقاومت در مقابل مشکلات باشد به یقین مذموم و نکوهیده است و این گونه ترس هاست که انسان را از رسیدن به مقاصد عالی باز می دارد.
در نکته دوم می فرماید: «کم رویی با محرومیت همراه است». حیاء مانند هیبت دو معنای ارزش و ضدارزش دارد؛ حیای ارزشمند آن است که انسان از هر کار زشت و گناه و آنچه مخالف عقل و شرع است بپرهیزد و حیای ضدارزش آن است که انسان از فراگرفتن علوم و دانش ها  و یا سؤال کردن از چیزهایی که نمی داند یا احقاق حق در نزد قاضی و جز او اجتناب کند، همان چیزی که در عرف از آن به کم روییِ ناشی از ضعف نفس تعبیر می شود.
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) می خوانیم: «الحَیاءُ حَیاءَانِ، حَیاءُ عَقلٍ وَحَیاءُ حُمْقٍ، فَحَیاءُ العَقلِ هُوَ العِلمُ وَحَیاءُ الحُمقِ هُوَ الجَهلُ» (اصول کافی ج2 ص106، حح6) «شرم و حیا دوگونه است حیای عاقلانه  حیای احمقانه؛ حیای عاقلانه از علم سرچشمه می گیرد و حیای احمقانه از جهل».

-


علل سقوط جامعه انسانی

علل سقوط جامعه انسانی
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَی الْغِلِّ فِیَما بَیْنَکُمْ، وَنَبَتَ الْمرْعَی عَلَی دِمَنِکُمْ، و َتَصَافَیْتُمْ عَلی حُبِّ الْآمَالَ  وَتَعَادَیْتُمْ فِی کَسْبِ الْأَمْوَالِ »  (نهج البلاغه خطبه133 )
« گویا به خیانت و کینه‏ورزی اتفاق دارید، و در رفتار ریاکارانه، گیاهان روییده از سرگین را می‏مانید، در دوستی با آرزوها به وحدت رسیدید  ودر جمع آوری ثروت به دشمنی پرداختید»


توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در بخش پایانی این خطبه، علل سقوط انسانها را در چهار چیز بیان کرده و نطقه اشتراک همه انسانها را گرفتار شدن در چنگال آرزوهای طولانی و نقطه اختلاف همه آنها را در جمع آوری ثروت دانسته که هر کدام می خواهند ثروت و مالی را که در چنگال دیگریست بربایند.
در واقع علل سقوط انسان را می توان در چهار کلمه خلاصه کرد:
1- کینه و حسد، 2- ریاکاری ظاهرسازی،  3- آرزوهای طولانی،  4- جنگ و ستیز برای کسب ثروت

به یقین جامعه ای که این چهار صفت رذیله بر آنها حاکم باشد هرگز روی آسایش و آرامش را نخواهد دید، پیوسته نزاع و کشمکش و جنگ و دعوا و انواع تنشها برای بدست آوردن قدرت و ثروت بر آن حاکم است و در چنین شرایطی در برابر دشمنان خارجی ضعیف و زبون و ناتوانند، آنها اگر اتفاق و اتحادی با هم داشته باشند در دنیاپرستی و آرزوی های طولانی است. (مثل تحزب گرایی و گروه گرایی)
در واقع امام در این فراز می خواهد این نکته را به جامعه بفهماند که همان اصول حاکم بر جامعه جاهلی، امروز در میان شما بار دیگر زنده شده است.
سرچشمه اصلی جنگها و کشمکش ها و نزاع ها، حُبّ مال و ثروت اندوزی است، نه تنها در گذشته، امروز نیز این معنا به وضوح در همه جا دیده می شود، دولت های استکباری و استثماری با صراحت می گویند: «ما برای حفظ منافعمان به جنگ دست زده ایم» یا «در فلان نقطه دنیا منافعی داریم (البته منافع نامشروع) باید در آن جا حضور نظامی داشته باشیم و مناقعمان را حفظ کنیم» و با نهایت تأسف روز به روز چهره دنیا خشن تر و زندگی در آن ناامن تر می شود و دلیل آن همان چیزی است که حضرت در این فراز از خطبه به آن اشاره کرده اند: «وَتَعَادَیْتُمْ فِی کَسْبِ الْأَمْوَالِ».


عزاى پیامبر (ص) بى ‏تابى ‏ها

عزاى پیامبر (ص) بى ‏تابى ‏ها


امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِیلٌ إِلَّا عَنْکَ-  وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِیحٌ إِلَّا عَلَیْکَ-  وَ إِنَّ الْمُصَابَ بِکَ لَجَلِیلٌ وَ إِنَّهُ قَبْلَکَ وَ بَعْدَکَ لَجَلَلٌ » (نهج البلاغه حکمت 292 )
« صبر و شکیبایی زیباست ولی نه در غم از دست دادنت، جزع و بی تابی زشت است اما نه در انده مرگ تو، مصیبت وفات تو بسیار سنگین است و هر مصیبتی پیش از تو و بعد از تو در برابر آن گوچک و حقیر است.»



توضیح قطره ای:
امام علیه السلام، این سخن حکیمانه را هنگامی که می خواست رسول خدا را به خاک بسپارد در کنار قبر آن حضرت بیان کردند.
مفهوم کلام حضرت چنین است که زیبایی صبر و شکیبایی نیز در بعضی از موارد استثنایی دارد و همچنین جزع و بی تابی. آن جا که برای موارد شخصی و فردی باشد صبر، زیباست و بی تابی، زشت. اما آن جا که برای اهداف مهم اجتماعی باشد ( مثل مصیبت شهادت حضرت فاطمه، و مصایب کربلا و عاشورا و ....) نه صبر زیباست و نه جزع زشت، زیرا اهمیت مقام والای پیامیر و شهدای کربلا و مانند آن را نشان  می دهد.
از حضرت در کلام دیگری نقل شده که به هنگام غسل و دفن پیغمبر بیان فرمودند که می تواند شاهدی باشد بر آنچه در این حکمت آمده، می فرماید: «بِأَبِی أَنْتَ وأُمِّی یَا رَسُولَ اللهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالْإِنْبَاءِ وأَخْبَارِ السَّماءِ، ...، وَلَوْ لاَ أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَنَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّؤُونِ» (خطبه235) «پدر و مادرت فدایت با ای رسول خدا، با مرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگری قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوی خداوند) و اخبار آسمان بود .... اگر تو ما را به صبر و شکیبایی امر نفرموده بودی و ا زجزع و بی تابی نهی نمی کردی، آن قدر بر تو گریه می کردیم که اشک¬هایمان تمام شود».
این سخن امام علیه السلام تأییدی است بر آنچه در متن حکمت گذشت و آن این که مصیبت فقدان پیغمبر اکرم (ص) و رحلت او از دار دنیا  مصیبتی بی نظیر بود . همة مصایب در برابر آن کوچک شمرده می شد.
وجود پیامبر موجب خیر و برکت عظیم و هدایت امت و پیوند به عالم وحی و اخبار آسمان بود؛ ولی با موت آن حضرت ارتباط با عالم وحی برای ابد از میان رفت و این مصیبتی بسیار بزرگ بود.
اضافه بر این با رحلت پیامبر اکرم منافقان به حرکت در آمدند و کینه های نهفته آشکار شد و خلافت از مسیر آن منحرف و مصائب برای اهل بیت پیامبر، آغاز گشت و روز به روز افزایش یافت.
-


لجاجت و سستى اراده

لجاجت و سستى اراده
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْیَ » (نهج البلاغه حکمت 179 )
« لجاجت تدبیر (اراده)  را سست مى ‏کند»



 توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در سخن زیبا، به پرهیز از لجاجت اشاره دارد، زیرا لجاجت به انسان فرصت درست اندیشیدن و فکر صحیح را نمی دهد و غالباً لجوجان به راه خطا می روند و منافع و موقعیت های خود را از دست می دهند، چرا که تصمیم گیری های آنها نابجا و ناصواب است. افراد لجوج کمتر حاضرند به مشورت تن بدهند. آنها روی افکار خود پافشاری می¬کنند و محروم بودنشان از مشورت ضربة مهلکی بر آنها وارد می سازد.
خداوند سبحان در مورد لجاجت کافران می فرماید: «بَل لَّجُّوا فِی عُتُوٍّ وَنُفُورٍ» (ملک/21) «ولى آنها (کافران) در سرکشى و فرار از حقیقت لجاجت مى‏ ورزند!».

مفاسد لجاجت به قدری زیاد است که گاهی سرچشمة بروز جنگ های خونین می شود؛ امام علیه السلام در حدیثی می فرماید: «إیّاکَ وَ مَذمُومَ اللَّجاجِ فَإنَّهُ یُثِیرُ الحُرُوبُ» (غررالحکم ح 10657) «از خصلت نکوهیده لجاجت بپرهیز که آتش جنگ ها را شعله ور می¬سازد».
در حدیث دیگری از امام علیه السلام آمده است: « اللَّجاجُ أکثَرُ الأشیاءِ مَضَرَّةً فی العَاجِلِ وَ الآجِلِ» (غررالحکم ح 10640) «لجاجت زیان بارترین اشیا در دنیا و آخرت است».


ریشه های لجاجت:
1-    حب ذات افراطی، که سبب پافشاری بر رأی و عقیدة خود و باعث خودبزرگ بینی می گردد و نظر خود را از همه برتر ببیند و بخل و حسادت که او را از پذیرش نظر دیگران باز می دارد و جهل و نادانی که به انسان اجازه نمی دهد تمام جوانب مطلب را ببیند و تعصب شدید که  که سبب پافشاری بر امور باطلی می شود که مورد تعصب اوست و دفاع بی دلیل از قوم و قبیله و خانواده و بستگان که سبب می شود بر اعتقادات آنها پافشاری کند ....

2-    عدم شجاعت در بازگشت از نظرات باطل و پذیرفتن نظرات صحیح است؛ شجاعتی که متأسفانه در بسیاری از افراد وجود ندارد و همین امر گاه سبب می شود عمری در مسیر باطل بمانند و به پرتگاه ها کشیده شوند.
تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی مملو از شخصت (مدیر) هایی است به خاطر لجاجت سقوط کرده اند.

-


ارزش صبر بر مشکلات

ارزش صبر بر مشکلات
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ » (نهج البلاغه حکمت 189 )
« کسى که صبر و شکیبایى او را نجات ندهد، بى‏تابى او را هلاک می کند.»


توضیح قطره ای:
به یقین در مسیر زندگی انسان، مشکلات و مصیبت های فراوانی است که هیچ کس نمی تواند از آن فرار کند، عکس العملی که انسان می تواند در مقابل این حوادث دردناک و غم انگیز نشان بدهد دو گونه است:
1-    صبر و تحمل و شکرگزاری به درگاه خداو دقت در یافتن راه نجات از آن مشکل یا مصیبت و حداقل کاهش دادن آثار زیان بار آن است.

2-    جزع و بی تابی است که هم اعصاب انسان را در هم می کوبد و او را گرفتار بیماری های مختلف کرده و گاه به مرگ می کشاند و هم سبب ناشکری به درگاه خداوند و خسران در سرای آخرت می شود.
انسان عاقل راه نخست را انتخاب می کند که هم اجر صابران را دارد و هم فواید و برکات صبر را.
امام هادی علیه السلام در حدیثی می فرماید: « المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ للجازِعِ إثنانِ» (بحارالانوار ج79ص144) «مصیبت برای انسان صابر یکی است و برای انسان ناشکیبا دوتاست».
مشکلات انسان پایانی پذیر است، انسان نباید خیال کند که همیشه مشکل به یک حال باقی می ماند. امام علیه السلام می فرماید: « اِنَّ لِلْمِحَنِ غَایات لابُدَّ أن تَنتَهِیَ إلَیها » (بحارالانوار ج75ص79 ح55) «مشکلات غم انگیز، پایانی دارد».
لذا زندگی دنیا آمیخته با انواع مشکلات و رنج است در مسیر اطاعت الهی مشکلات کم نیست و در مسیر رسیدن به تقوا، مشکلات زیاد است، مصیبت ها ناخواسته دامان انسان را می گیرد و اگر به این حقیقت توجه داشته باشیم که انسان از مسیر همین مشکلات و سختی ها باید عبور نماید از وجود مشکلات ناراحت نمی شویم.


سه شرط خدمت به مردم

سه شرط خدمت به مردم

امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ-  بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ-  وَ بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ » (نهج البلاغه حکمت 101 )
« بر آوردن نیازهاى مردم پایدار نیست مگر به سه چیز، کوچک شمردن آن تا خود بزرگ نماید، پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود، و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد.»

توضیح قطره ای:


امام علیه السلام در این سخن، شرط کمال تامین نیاز مردم را در سه چیز خلاصه کرده است. و می دانیم که تامین مطالبات و حل مشکلات مردم، از مهم ترین مستحبات و بهترین طاعات محسوب می شود که امام علی علیه السلام در این فراز به آن اشاره کرده است.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «مَن سَعَی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ المُسلِمِ طَلَبَ وَجهِ اللهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَلفَ أَلفِ حَسَنَةٍ یَغفِرُ فِیهَا لِأَقَارِبِهِ وَ جِیرَانِهِ وَ إِخوَانِهِ وَ مَعَارِفِهِ» (کافی ج1 ص197 ح6) «کسی که برای برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند برای جلب رضای پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او می نویسد و حتی به سبب آن بستگان و همسایگان و برادران دینی و آشنایانش مشمول غفران الهی می شوند.»

شرایط خدمت به مردم:
1-  کوچک شمردن: افراد بسیاری هستند که وقتی درخواست نیازمندی رو اجابت می کنند آن عمل را بزرگ می شمارند و همه جا فریاد می زنند تا همه خبر دار شوند که کاری انجام داده، این گونه رفع نیاز دیگران ارزشی ندارد، انجام خواسته های مردم زمانی ارزش دارد که انسان آن عمل را کوچک بشمارد و این نشانة بزرگی شخص است.
2-   پنهان داشتن: تامین نیاز حاجت مندان زمانی ارزش دارد که پنهانی انجام شود تا آبروی تقاضاکننده نزد همه محفوظ بماند.
3-  سرعت در عمل: شتاب در تامین نیاز دیگران یکی از ارزشمندترین کارهایی است که حضرت به آن اشاره دارند.
-


حاکمیت کوتوله ها

حاکمیت کوتوله ها

امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یُقَرَّبُ فِیهِ إِلَّا الْمَاحِلُ- وَ لَا یُظَرَّفُ فِیهِ إِلَّا الْفَاجِرُ- وَ لَا یُضَعَّفُ فِیهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ » (نهج البلاغه حکمت 102 )
« زمانی بر مردم فرا می رسد که تنها حیله گرانِ سخن چین، مقرّبند و تنها فاجران بدکار، ظریف و لطیف شمرده می شوند و افراد با انصاف، ضعیف و ناتوان محسوب خواهند شد.»



توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در این سخن حکیمانه، زمانی را پیش بینی می کند که سه گروه پَست و بی ارزش، باارزش شمرده می شوند.
در این فراز اشاره به این که در آن زمان نظام ارزشی اسلام و احکام الهی کتاب و سنت وارونه می شود، افراد زشت سیرت و گنه کار و فاسد بر سرکار می آیند و نیکان را از صحنة اجتماع به عقب می رانند. در چنین شرایطی منکر معروف و معروف منکر می گردد.


ارزش های واقعی
 همه انسان ها طالب اشیای گرانبها و مقامات عالی و شخصیت و احترامند ولی ارزش ها را چه کسی تعریف یا تعیین می کند؟ پاسخ آنکه کسانی که زمام حکومت یا رشته فکری مردم را در دست دارند، یعنی امرا و علما ارزش ها را تعیین می کنند. حال اگر آنها از مسیر منحرف شوند و به جای ارزش های واقعی ارزش های کاذبی را عرضه بدارند، نظام ارزشی جامعه دگرگون می شود و مردم ارزش های واقعی  را رها کرده، به دنیال ارزش های کاذب می روند.
مثلاً در دوران جاهلیت که ارزش انسان ها را ثروت و فزونی فرزندانشان تعیین می کرد هنگامی که قرآن بر مردی نازل شد تهی دست و فاقد پشتیبان های انسانی، تعجب کردند و گفتند: «لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ» (زخرف/31) «چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از این دو شهر (مکه و طائف) نازل نشده است؟!».
یا فرعون هنگامی که موسی را در لباس چوپانی دید تعجب کرده گفت: «فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ» (زخرف/53) «(اگر راست مى‏گوید) چرا موسی دستبندهاى طلا ندارد».
براین اساس مهم ترین کاری که پیغمبر اسلام (ص) انجام داد همان انقلاب ارزشی بود؛ ثروت را تحقیر کرد و تقوا را نشانة ارزش انسانی شمرد و شعار «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات/13) «گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» جای شعارهای جاهلی را گرفت و همین امر همه چیز را منقلب و دگرگون ساخت و انسان ها را از بیراهه ها به مسیرهای واقعی هدایت فرمود.


ارزش دوراندیشى و پرهیز از کوتاهى

ارزش دوراندیشى و پرهیز از کوتاهى


امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« ثَمَرَةُ التَّفْرِیطِ النَّدَامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلَامَةُ » (نهج البلاغه حکمت 181 )
« حاصل کوتاهى، پشیمانى و حاصل دوراندیشى، سلامت است»



توضیح قطره ای:


امام علیه السلام در این سخن حکیمانه، نتیجه تفریط و دور اندیشی را در عبارتی کوتاه و پر معنا بیان کرده است.
درست است که تفریط غالباً در مقابل افراط ذکر می شود و افراط به معنای زیاده روی و تفریط به معنای کوتاهی و کم کاری تفسیر می کنند؛ ولی هر گاه تفریط به طور مستقل ذکر شود ممکن است هر گونه انحراف از حق و واقعیت را شامل گردد، که در کلام بالا چنین به نظر می رسد.
در حدیثی از امام هادی علیه السلام آمده است: «أُذکر حَسراتِ الَتفرِیطِ بِأخذِ تَقدِیم الحَزم» (تحف العقول، ص512) «افسوس کوتاهی کارهای گذشته را با تلاش در آینده جبران کنید».  

حدیث دیگری از امام علی علیه السلام نقل شده: «الحَزْمُ النَّظَرُ فِی العَواقِبِ وَمُشاوَرَةُ ذَویِ الْعُقُولِ» (غررالحکم ح10881) «دوراندیشی توجّه داشتن به فرجام کارها و مشورت کردن با خردمندان است»
بنابراین امام علیه السلام دور اندیشی را به درخت بارور و پرثمری تشبیه کرده که میوة آن سلامت است و در نقطة مقابل آن تفریط را به شجرة خبیثه ای تشبیه فرموده که میوة آن ندامت و پشیمانی است. این مسأله همان چیزی است که بارها در زندگی خود و دیگران تجربه کرده ایم.
انسان عاقل هرگز نباید چیزی از خطاها و لغزش هایش را کوچک بشمرد، زیرا هنگامی که انسان چیزی را کوچک می شمرد در مشکلات بزرگی می افتد.


راه خودسازی (تهذیب نفس)

راه خودسازی (تهذیب نفس)

امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« أَیُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا » (نهج البلاغه حکمت 359 )
« اى مردم کار تربیت خود را خود بر عهده گیرید و نفس را از عادت‏هایى که به آن حرص دارد باز گردانید »



توضیح قطره ای:


امام علیه السلام در این سخن کوتاه و پرمحتوا به یکی از راه های خودسازی و تهذیب نفس اشاره دارد و تمام مردم جهان را مخاطب خودش قرار می دهد.
این سخت امام علیه السلام اشاره دارد به این که معلم و مربی انسان قبل از هر کس باید خود او باشد و تا انسان به تربیت خویش نپردازد تعلیم و تربیت معلمان و پیشوایان و مربیان در او اثر نخواهد گذاشت.
حضرت در جای دیگری تعبیر جالبی در این زمینه دارد می فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَی نَفْسِهِ حَتَّی یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَزَاجِرٌ، لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا زَاجِرٌ وَلاَ وَاعِظٌ» (خطبه89) « بدانید همانا آن کس که خود را یاری نکند و پنددهنده و هشداردهنده خویش نباشد، دیگری هشداردهنده و پنددهنده او نخواهد بود».

جملة « وَ اعْدِلُوا بِهَا ... » در واقع اشاره به یکی از راه های مهم تهذیب نفس است، و آن این که بسیار اتفاق می افتد که انسان عادت هایی پیدا می کند که برای او کشش و جاذبة زیادی دارد و همین عادات او را دائماً در هواپرستی غرق می سازد؛ مانند عادت به شراب و یا حتی عادت به مواد مخدر. امام علیه السلام در این فراز دستور می دهد خود را از جاذبة این عادات سوء، رهایی بخشید تا بتوانید نفس خویش را اصلاح کنید.
-


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >