حلم و شکیبایی


حلم و شکیبایی
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیهِ» (نهج البلاغه حکمت 211 )
«حلم و شکیبایى دهان بند بى‏خردان است»



توضیح قطره ای:

امام(علیه‌السلام) در دومین جمله از این مجموعه اندرزهاى حکیمانه (حکمت211) به بحث حلم در برابر بی‌خردان اشاره می‌نمایند.
«حلم» به معنای خویشتن‌داری، به هنگام غضب و عصبانیت است.
«فدام» به معناى دهان‌بند است.
در مورد عکس‌العمل در مقابل سخنان ناموزون سفیهان و ایرادهاى بى‌دلیل آنان و توقعات بى‌جاى آنها در قرآن و احادیث دستور به حلم داده شده است.
امام (علیه‌السلام) در اینجا تعبیر زیبایى را به کار برده و آن تعبیر «فدام» و دهان‌بند است. گاه حیواناتى را که گاز مى‌گیرند یا غذاهایى را که نباید بخورند مى‌خورند دهان‌بند مى‌زنند. بهترین راه مقابله با سفیهان استفاده از دهان‌بندِ حلم است و گرنه گفتن یک جمله در برابر آنها گاه سبب مى‌شود ده جمله ناموزون دیگر بگویند و اضافه بر آن، انسان با این گفتگو هم سطح آنها قرار مى‌گیرد و ارزش خود را از دست مى‌دهد.
در حدیثی امام صادق (علیه‌السلام) مى‌فرماید: «إنَّ مَنْ جاوَبَ السَّفیهَ وَکافَئَهُ قَدْ وَضَعَ الْحَطَبَ عَلَى النّارِ» (بحارالانوار ج68 ص422) «کسى که با سفیه مقابله کند و پاسخ او را بدهد گوئى هیزم بر آتش مى‌نهد».
در حدیث دیگرى که از امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در غررالحکم نقل شده است مى‌خوانیم: «اَلْحِلْمُ حِجابٌ مِنَ الاْفاتِ» «حلم حجابى در برابر آفت‌هاست » (یکی از آفت‌ها، مزاحمت‌های سفیهانه است).


حـافـظ آبــــرو


حــافـظ آبــــرو
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ» (نهج البلاغه حکمت 211 )
«بخشندگى، نگاه‏دارنده آبروست»



توضیح قطره ای:

امام(علیه‌السلام) در این مجموعه (حکمت211) اندرزهاى که هر کدام از آن ها گوهر پرارزشى است، به بخش‌هاى مهمى از فضایل اخلاقى اشاره فرموده است؛ همان فضایلى که دنیا و آخرت انسان را آباد مى‌کند و جامعه بشرى را از گرفتار شدن در امواج بلا حفظ مى‌نماید.
روشن است که بسیارى از مردم به علّت حسد یا تنگ نظرى، در مقام عیب جویى بر مى‌آیند و به بهانه‌هاى مختلف آبروى اشخاص را بر باد مى‌دهند؛ ولى هنگامى که انسان دستش به جود و بخشش باز باشد، عیب جویان ساکت مى‌شوند و حاسدان خاموش مى‌گردند.
مرحوم «شوشترى» در شرح نهج‌البلاغه خود در اینجا دو جمله جالب از بعضى از اندیشمندان نقل کرده است در یک مورد چنین آورده: «کَفى بِالْبَخِیلِ عاراً أنّ اسْمَهُ لَمْ یَقَعْ فی حَمْد قَطُّ وَکَفى بِالْجَوادِ مَجْداً أنّ اسْمَهُ لَمْ یَقَعْ فی ذَمّ قَطُّ» «این عار و ننگ براى بخیل کافى است که هرگز هیچ کس او را نمى‌ستاید و این مجد و بزرگوارى براى سخاوتمند کافى است که هرگز نام او در مذمتى واقع نمى‌شود».
در موردى دیگر از اندیشمندى نقل مى‌کند که مى‌گفت: «لا أرُدُّ سائِلاً إمّا هُوَ کَریمٌ اَسُّدُ خَلَّتَهُ اَوْ لَئیمٌ أشْتَری عِرْضی مِنْهُ» «من هیچ درخواست کننده‌اى را رد نمى‌کنم؛ یا آدم خوب و نیازمندى است که نیازمندى‌اش را برطرف کرده‌ام و یا انسان لئیم و پستى است که آبرویم را به این وسیله حفظ کرده‌ام». (بهج‌الصباعة ج14 ص505).



راه تداوم نعمت ها


راه تداوم نعمت ها
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« إِِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ-  فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ» (نهج البلاغه حکمت 13 )
«چون نشانه‏ هاى نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسى نعمت‏ها را از خود دور نسازید»



توضیح قطره ای:
امام(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیز به نکته دیگرى درباره آثار شکر نعمت و آثار کفران بیان مى‌کند.
نعمت‌ها غالباً به صورت تدریجى بر انسان وارد مى‌شود و وظیفه انسان هوشیار این است که به استقبال نعمت برود و استقبال از آن، راهى جز شکرگزارى ندارد. هرگاه با آغاز روى آوردن نعمت به شکر قلبى و زبانى و عملى بپردازد ادامه خواهد یافت و تا پایان آن نصیب انسان مى‌شود.
همچنین بسیارى از نعمت‌ها به صورت تدریجى زوال مى‌پذیرند؛ هرگاه انسان در آغاز زوالش هوشیار باشد و به شکر قلبى و زبانى و عملى بپردازد مانع بازگشت و زوال تدریجى آن مى‌شود.
خدای سبحان می فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» (ابراهیم/7) «اگر شکرگزارى کنید (نعمت خویش را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید مجازاتم شدید است»
امام صادق(علیه السلام) مى‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْعَمَ عَلَى قَوْم بِالْمَوَاهِبِ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ وَبَالاً وَابْتَلَى قَوْماً بِالْمَصَائِبِ فَصَبَرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَةً» (بحارالانوار ج68ص41 ح31) «خداوند متعال به گروهى از مردم نعمت داد، اما آنها شکرش را به جا نیاوردند در نتیجه آن متاع مایه وبالشان شد و گروهى از مردم را به مصائبى گرفتار کرد لکن آنها صبر کردند و (شکرگزار بودند) در نتیجه مصیبت‌ها به نعمت‌ها تبدیل شد».
شکر سه مرحله دارد:
1- مرحله قلبى که انسان از نعمت هاى خدا خشنود و راضى و سپاسگزار باشد.
2- مرحله زبانى که آنچه را درون قلب اوست بر زبان جارى سازد.
3- مرحله عملى که از نعمت هاى الهى درست بهره بردارى کند و اهداف این مواهب را در نظر گیرد و به سوى آن اهداف حرکت کند؛ (ولى از همه مهم تر مرحله عملى شکر است).


میدان مقاومت

میدان مقاومت
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ إِلَّا لَمْ تَرْضَ أَبَداً » (نهج البلاغه حکمت 213 )
«چشم خود را بر خاشاک رنج ها فرو بند تا همیشه راضى باشى»



توضیح قطره ای:

امام علی السلام در این سخن حکیمانه، راهکار بسیار خوبی برای بدست آوردن آرامش در زندگی ارائه می دهد.
حضرت اشاره دارد به این که زندگى انسان در این جهان به هر حال آمیخته با ناراحتى هایى است «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» (سوره الشرح/5) «به یقین با (هر) سختى آسانى است!» و شاید هیچ کس را نمی توان پیدا کرد که از چیزى ناراحت نباشد؛ گاه مشکلاتى براى خود مى بیند و گاه براى فرزندان، بستگان، دوستان، همشهریان، هموطنان و امثال آن و اگر انسان تاب تحمل هیچ مشکلى را نداشته باشد و در برابر هر مشکلى بى تابى کند، هرگز رضایت خاطر و آرامش روح پیدا نخواهد کرد.

بنابراین انسان باید صبور و شکیبا و داراى تحمل باشد تا بتواند آرامش خود را در زندگى حفظ کند و از حیات خود راضى و از نعمت هاى پروردگار خشنود باشد و گرنه این بى تابى ها ممکن است سر از شکایت از پروردگار درآورد و سعادت انسان را بر باد دهد.
 امام علیه السلام مى فرماید: «وَأغْضَیْتُ عَلَى الْقَذى وَشَرِبْتُ عَلَى الشَّجا» (خطبه26) «چشم بر خاشاک فرو بستم و با گلویى که استخوان در آن گیر کرده بود جرعه تلخ حوادث را نوشیدم».

دنیــــا پُــر از خــــار است و پُــر از خــــواران
به میدان مقاومت پای نه و گلستان را ببین


خودپسندیِ دشمن نیرومند عقل


خودپسندیِ دشمن نیرومند عقل
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ» (نهج البلاغه حکمت 212 )
«خودپسندىِ انسان یکى از حسودان عقل اوست»

توضیح قطره ای:
«حسود» کسى است که به نعمت هایى که به انسان رسیده رِشک می ورزد و آرزوى نابودی آن را دارد و همین امر سبب مى شود به دشمنى با او برخیزد و هر کارى از دستش ساخته است، در این راه انجام دهد.
کارهایى که یک حسود انجام مى دهد. خودپسندى در برابر عقل انسان نیز همین کارها را انجام مى دهد؛ قدرت عقل را از انسان مى گیرد و او را به خطا مى افکند، عیب انسان را ظاهر مى سازد، مردم را از او متنفر مى کند، حتى خانواده او را گرفتار مشکلات مى کند، جاه و مقام او را متزلزل مى سازد و گاه اموال و ثروت او را از دستش مى گیرد، چرا که مردم هرگز حاضر به همکارى با افراد خودپسند و خودخواه نیستند.
عقل انسان دو مدل حسود دارد:
حسود ظاهری عقل: شراب، مواد مخدر و...
حسود باطنی عقل: هوای نفس، تکبر، خودپسندی و ...
درباره آثار خطرناک عُجب و خودپسندى در کلام امام علی علیه السلام:
«وَ أَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ» (حکمت38)
«ترسناک‏ترین تنهایى خودپسندى است».
«الإعْجابُ یَمْنَعُ مِنَ الاْزْدیادِ» (حکمت167)
« خود پسندى مانع فزونى است»
اساساً عُجب و خودپسندى یکى از نشانه هاى جهل و نادانى است.
«خودپسندىِ جان من، برهان نادانى بود»



حیاء و عیب پوشی

 حیاء و عیب پوشی
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« مَنْ کَسَاهُ الْحَیَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یَرَ النَّاسُ عَیْبَهُ » (نهج البلاغه حکمت 223  )
« کسی که لباس حیاء بپوشد، مردم عیب او را نخواهند دید »

توضیح قطره ای:
«حیا» حالتی است که سبب می شود انسان در برابر زشتی ها حالت انقباض پیدا کرده و از آنها چشم بپوشاند. در واقع، حیا سپری است در مقابل اعمال قبیح و منکرات و اگر این سپر وجود نداشته باشد، انسان به آسانی آلودة هر کار زشتی می شود.
اثر حیا تنها پرهیز از زشتی ها نیست بلکه حیا آثار مثبت زیادی در انجام واجبات و رعایت آداب و اخلاق انسانی دارد.
در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم:
«مَن لاحَیاءَ لَهُ فَلا إیمانَ لَهُ» (بحارالانوار ج3 ص 81) «آن کس که حیاء ندارد ایمان ندارد».

از امام علی علیه السلام می خوانیم:
« مَن لاحَیاءَ لَهُ فَلا خَیرَ فِیهِ» (غررالحکم ح5465) «کسی که حیا ندارد هیچ خیری در او نیست».
زمانی که گناه آشکار شود ابهت گناه شکسته می شود و پردة حیا کنار می رود و افراد در انجام گناهان کبیره جسور می شوند. به همین دلیل در روایات اسلامی آمده است که گناه آشکار از گناه پنهان سنگین تر است. در حدیثی از امام رضا علیه السلام می خوانیم:
«المُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخذُولُ والمُستَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغفُورٌ لَهُ» (کافی ج2 ص428 ح1) «کسی که گناه خود را آشکار و منتشر می کند گرفتار بلاها می شود و کسی که گناه را بپوشاند عفو خدا شامل او می گردد».


ارزش بردباری


ارزش بردباری
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ -  فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِکَ بِحِلْمِکَ » (نهج البلاغه حکمت 424)
« بردبارى پرده‏اى است پوشاننده، پس کمبودهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان»



توضیح قطره ای:
امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یک نعمت خدادادى اشاره مى ¬فرماید که اگر انسان آن را در اختیار داشته باشد مى تواند خود را از خطرات مادى و معنوى حفظ کند. مى فرماید: «حلم پرده اى است پوشنده» سپس کاربرد آن را در یک کلام کوتاه و پرمعنا بیان مى کند، مى فرماید: «بنابراین، عیوب اخلاقى خود را با حلمت بپوشان».
انسان براى حفظ خود در برابر خطرات مادى و معنوى احتیاج به محافظ دارد وسیله اى که خود را در برابر خطرات بپوشاند و حلم همان محافظ است.
حلم چگونه عیوب انسان را مى¬پوشاند؟ روشن است که وقتى انسان عصبانى شد هم سخنان زشتى ممکن است بر زبان او بیاید و هم حرکات نادرستى انجام دهد و خوى حیوانى خود را ظاهر و آشکار سازد و اضافه بر این بر آتش خشم سفیه و نادانى که در برابر او به درشت گویى وپرخاشگرى برخاسته افزوده مى شود و ناسزاهاى دیگرى مى گوید و اى بسا عیوب پنهانى انسان را نیز آشکار سازد. بنابراین حلم تمام این ها را مى پوشاند و از ضایعات حاصل از آن جلوگیرى مى کند.
خدای سبحان در قرآن مجید درباره پرهیزکاران راستین صفاتى را در سوره آل عمران برشمرده که از جمله آن ها این است: «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ» (آل عمران134) «آنهایى که بر خشم خود مسلط مى شوند و غضب خود را فرو مى نشانند و مردم (نادان و خطاکار) را مى بخشند».

امام(علیه السلام)مى فرماید: «وَالْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیه» (حکمت211) «حلم و بردبارى، دهان بند سفیهان است».




دو عامل مؤثر در تقوا


دو عامل مؤثر در تقوا:
نظارت خداو یاد مرگ
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ-  وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ-  وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِی إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ » (نهج البلاغه حکمت 203)
«از خدایى بترسید که اگر سخنى گویید مى ‏شنود، و اگر پنهان دارید مى‏داند، و براى مرگى آماده باشید، که اگر از آن فرار کنید شما را مى ‏یابد»



توضیح قطره ای:
امام(علیه‌السلام) در این گفتار نورانی نخست دربار? نظارت خدا و سپس یاد مرگ (به عنوان دو عامل مؤثر در تقوا) اشاره می‌کند.
این گفتار حکیمانه ایشان برگرفته از این آیات قرآن است:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق/15) «ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم»

و نیز: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (جمعه/8) «بگو مرگی که از آن فرار می‌کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می‌شوید؛ آنگاه شما را از آنچه انجام می‌دادید خبر می‌دهد».
عزیزان! اگر انسان ایمان محکمی به محتوای این آیات و محتوای کلام امام(علیه السلام)داشته باشد، هرگز تسلیم هوای نفس و وسوسه‌های شیطان و آلوده به گناه و معاصی نخواهد شد.
همچنین انسان باید هر روز و هر لحظه، مرگی را که برای همه مسلم است فراموش نکند و بداند این زندگی دیر یا زود پایان می‌یابد و آنچه را برای گردآوری آن تلاش کرده رها خواهد کرد و سپس در دادگاه عدل پروردگار حضور خواهد یافت و بدین ترتیب باید پاسخگوی نامه اعمال خود باشد، نامه‌ای که مانند یک فیلم سراسر زندگی اورا به تصویر کشانده است؛ و فیلمی که قرآن درباره اش فرموده: «لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا» (کهف/49) یعنی «همه اعمال و گفتار او از کوچک و بزرگ را در دست دارد و انسان باید پاسخ‌گوی همه آنها باشد».
عزیزان! ریز و درشت اعمال، توسط رسان? فرشتگان الهی ثبت و ضبط می‌شود و انسان در دادگاه قیامت که قطعی و حتمی است، باید پاسخگوی رفتارش باشد.
حضرت در این فرمایش‌شان رعایت تقوا و نظارت جدی خدا بر اعمال‌مان، را با ذکر موت عجین کرده‌اند، که می‌توان نتیجه گرفت: یاد مرگ، سبب رشد تقوا و ازدادیاد حس ترس از احوالات قیامت است.



قیمت گذاری افراد 2

قیمت گذاری افراد 2
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«طُوبَى ... وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ» (نهج البلاغه حکمت 44)
« خوشا به حال کسى که... به مقدار کفایت قانع گردد، و از خدا راضى باشد »


توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در این سخن پُر معنا می¬فرماید: « خوشا به حال کسى که به مقدار کفایت قانع گردد، و از خدا راضى باشد ».
منظور از قانع بودن به مقدار کفایت این است که حداقل لازم را داشته باشد، زیرا بالاتر از آن مسئولیت آور و کمتر از آن ذلت آور است.
قانع بودن به مقدار کفایت به قدری اهمیت دارد که در حدیث معروفی از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده که با یارانش از بیابانی می گذشت، چوپانی در آنجا بود، حضرت برای رفع عطش یا برای نیاز به غذا مقداری شیر از او طلب کرد (البته در برابر وجه) و او بخل ورزید و گفت: آنچه از شیر در پستان و یا در ظرف هاست همه برای صبحانه و شام قبیله است و به دیگری نمی رسد. پیامبر در حق او دعا کرد: خداوندا مال و فرزندانش را افزایش ده.
بعداً به چوپان دیگری رسید و همین درخواست را نمود. چوپان نه تنها شیری را که در ظرف داشت بلکه آنچه در پستان گوسفند بود را نیز دوشید و به عنوان هدیه، با احترام به نزد پیامبر آورد و به آن حضرت تقدیم کرد. پیامبر در حق او چنین دعا کرد: «اللّهمّ ارزقه الکفاف» «خداوندا به حد کفاف به او مرحمت کن». بعضی از یاران تعجب کردند که چگونه در حق آن بخیل پیغمبر اکرم دعا برای افزایش مال و فرزند کرد ولی دربارة این مؤمن سخاوتمند دعایی کمتر از آن فرمود. سئوال کردند و پیامبر در جواب فرمود: «إنَّ مَا قَلَّ وَ کَفَی خَیرٌ مِمّا کَثُرَ وَ ألهَی» «مقدار کمی که برای زندگانی انسان کافی باشد بهتر از مقدار فراوانی است که آدمی را از خدا غافل سازد.» (کافی ج2، ص140، ح4)
منظور از رضایت پروردگار در سخن حضرت، همان رضایت از مقدرات خداست چه مطابق با میل انسان باشد و چه بر خلاف میل او؛ همان گونه که در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «رَأسُ طاعَةِ اللّه ِ الصَّبرُ و الرِّضا عنِ اللّه ِ فیما أحَبَّ العَبدُ أو کَرِهَ ، و لا یَرضى عَبدٌ عنِ اللّه ِ فیما أحَبَّ أو کَرِهَ إلاّ کانَ خیراً لَهُ فیما أحَبَّ أو کَرِهَ»  (کافی ج2، ص60، ح1) « شکیبایى و خشنودى نسبت به آنچه خدا مى کند، خواه خوشایند بنده باشد یا نه، در رأس عبادت خداست. و هیچ بنده اى، در پیشامدهاى خوشایند و ناخوشایند از خدا خشنود نباشد، مگر این که آن برایش بهتر باشد.».


قیمت گذاری افراد 1

 قیمت گذاری افراد 1
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ» (نهج البلاغه حکمت 44  )
« خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد، براى حسابرسى قیامت کار کند »



توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در این سخن پُر معنا می فرماید: «خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد، براى حسابرسى قیامت کار کند».
هنگامی که واژه «معاد» گفته می شود دنیایی در برابر انسان مجسم می گردد که در آن موازین سنجش اعمال برپاست و نامه های اعمال به دست افراد است؛ گروهی (نیکوکاران) به دست راست و گروهی (بدکاران) به دست چپ؛ همان نامة عملی که «لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا» (الکهف/49) «هیچ عمل کوچک و بزرگى از صاحب آن سر نزده مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟!» همه از سرنوشت خود نگرانند و اضطراب بر همه حاکم است. تمام اعضای بدن انسان در آن دادگاه بزرگ گواه بر اعمال او هستند و نیازی به گواهی فرشتگان ثبت اعمال نیست، هرچند آنها نیز گواهی می دهند.
آن کس که به چنین دادگاهی باور داشته باشد و به یاد آن بیفتد به یقین به سراغ گناه، ظلم و فساد نمی رود، زیرا چنین ایمانی انگیزة عمل است؛ عملی پاک و خالی از هرگونه آلودگی و اگر لغزشی از او سربزند توبه می کند و جبران می نماید، ممکن نیست ایمان به چیزی در دل انسان راسخ باشد و عملی هماهنگ آن انجام ندهد.



<   <<   6   7   8   9   10   >>   >